گاوگیجه ی درونی

جزوه نویسی توی کلاسور خوشگل

مامان برام یه کلاسور خیلی خوشگل خریده بود. میگفت یه کیف کوچیک روی دوشت و کلاسور توی دستت.
به جز هفته اول دیگه از اون کلاسور استفاده نکردم.
چون ادم خوشگل جزوه نوشتن نبودم.
پاک نویس کن یا ویس بگیر و تمیز و مرتب بنویس.
وقت زیادی رو میگرفت. 

 


از مهمترین چیز ها توی دانشگاه اینه که
۱. سرکلاس یادداشت برداری کنید
۲. سبک نوشتنتون رو پیدا کنید.

 

► حتما سرکلاس یادداشت برداری کنید. چه بخواید  کتاب رفرنس اون درس رو بخرید. چه قصد داشته باشید از روی جزوه فلانی پرینت بگیرید (که توصیه نمیشه) چه با خودتون بگید ویس میگیرم بعدا مینویسم.(شتر در خواب بیند پنبه دانه)

تمیز بودن و یا خوانا بودنش هم اصلا مهم نیست. فقط اینکه دست و مغز تون همزمان درگیر درس باشن مهمه.
نیاز نیست وقتی سرکلاس یادداشت برمیدارید تک تک کلمات استاد رو بنویسید. کلیدواژه ها رو بنویسید و از فلش ها و نماد ها استفاده کنید. 
کلید واژه هایی انتخاب کنید که بعدا بتونید بفهمید منظورتون چی بوده.


برای من اینجور بود که جزوه هامو روی کاغذ کاهی مینوشتم؛ چرا؟
اول اینکه ارزون بودش.
باید سرعت زیادی مینوشتم تا از استاد عقب نمونم و خب مطمئنا چیز خوش خط و تمیزی از اب در نمیومد.
و اینکه بعدا اگه به هر دلیلی خواستم بندازمش دور ناراحت نمیشدم که وای برگه اچار سفید رو حیف کردم
اگه تو اون موقعیت (سرکلاس) یه برگه اچار سفید جلوم میبود میگفتم حیفه و دیگه کلا نمینوشتم. 
دوم اینکه چون ارزون بود.
وقتی روی یه برگه ارزون مینوشتم این جنبه که نوشته های من به این برگه ارزش دادن بیشتر دیده میشد.

 

► دو ترم اخر یه روش خیلی جالب رو در پیش گرفتم.

    شیوه یادداشت برداری کرنل 

 

برای من فوق العاده کاربردی بودش. درسایی که به این شیوه جزوه نوشته بودم بالاترین نمره هام توی اون ترم بودن.

خب چجوری به شیوه کرنل بنویسیم؟؟

اصل کار رو اینجا توضیح دادن.

اما من اینجور مینوشتم که توی اون فضای 6اینچی اون چه که سرکلاس درس داده شده بود رو مینوشتم.

و توی اون فضای 2.5 اینچی کلیدواژه های مهم، اعداد مهم، نکته خاص و یا مطالب مرتبط رو مینوشتم.

اون قسمت 2 اینچی پایین هم که برای خلاصه کردن بودش رو من حذف کردم چون درسای ما یه جوری بودن که اگه قصد خلاصه نوشتن میکردی باید همه مطلب رو مینوشتی. (این قسمت خلاصه نویسی فقط برای خلاصه کردن همون صفحه است.)

 

► ماژیک فسفری های رنگی رنگی

شاید شما هم توی اینستاگرام با کلیپ هایی مواجه شدید که یه دانش آموز کتاباشو میزاره روی میز و یه عالمه خودکار و ماژیک و برچسب های خوشگل موشگل میاره و شروع میکنه به درس خوندن و همزمان یه نفر یه متن انگیزشی هم میخونه که چمیدونم از هدفت دست بر ندار و تلاش کن و فلان وفلان.

تجربه من نشون داده که بهتره جزوه هاتون ساده باشن.

از خودکارای رنگی جورواجور و هایلایتر های شونصد رنگ و استیکر و بقیه زیور الات پرهیز کنید.

بهتره فقط از یه رنگ استفاده کنید. اینجوری جزوه تون خیلی حواسپرت کن نمیشه و سرعتتون هم بیشتر میشه.

تیپ شما رو نمیدونم اما من یادمه که یک دفعه یه جزوه رو خیلی زیبا و رنگی و تمیز نوشته بودم، هر موقع که اون جزوه رو باز میکردم حذ میکردم و تمام مدت درس خوندن در حال قربون صدقه رفتن بودم ://

 

► بستن پرونده 

جلسه اول هر درس همون موقعی که اساتید میان خودشونو معرفی میکنن یه چارتی بهتون میدن که توش تعداد جلسات و اینکه هر جلسه چه چیزی رو درس میدن مشخصه. شاید خیلی چیز چرتی به نظر بیاد اما یه سری کاربرد داره.

بعد اینکه دستم به سرکلاس جزوه نوشتن عادت کرد میومدم جزوه هامو جلسه به جلسه مینوشتم. یعنی اینجور که پرونده جزوه جلسه اول رو میبستم و بعد میرفتم سراغ جلسه بعد.

اما روش بهتر اینه که مبحث به مبحث بنویسید. که خب اینکه چه مبحثی رو کی قراره داشته باشید توی همون برگه جلسه معارفه نوشته شده.

 

منظورم از اینکه میگم پرونده جزوه اون جلسه یا مبحث رو میبستم اینه که بعد اینکه اون مبحث تموم میشد یه فلش بک میزدم و همه رو یه مرور سریع میکردم و برای بعضی درسها هم اینکارو روی کاغذ انجام میدادم.

 

 

پ.نون: برای جزوه نوشتن همینا یادم میومد. اگه شما روشی داشتید که خیلی بهتون کمک میکرد توی کامنت ها بگید.

پ.نون: چقدر شلوغ پلوغ شدش ://

با تشکر

۲۲ مهر ۰۰ ، ۱۵:۱۸ ۲ نظر ۰

ادمین کانال جدیدالورود ها

خیلی دوست دارم بیام اینجا چیز میز تعریف کنم اما خب هیچ اتفاق جدید قابل تعریف هیجان انگیزی رخ نمیده.

 

در طول این دوره بیکاری تصمیم گرفتم ادمین کانال جدید الورود های دانشکده مون بشم. یه تصمیم کاملا بدون فکر و انتحاری و خلاف تصورم بودش.


از سری سوال هایی که میپرسن اینه که
کلاسا کی شروع میشن؟
از کجا مطمئن بشم ثبت نامم تایید و تکمیل شده؟
من ورودی بهمن هستم یعنی تا اون موقع بیکار بشینم؟
ورودی بهمن ام برای معافیت نظام وظیفه چه کنم؟

 

و خلاف تصورم چون فکر میکردم جدا از این سوالا، درباره چجوری درس خوندن میان میپرسن.
خودم بعدا دریافتم که خیلی ساده لوحانه فکر میکردم.
پس برای پر کردن کاسه نیاز "به اشتراک گذاشتن تجربه ها" تجربیات دست و پا شکسته امو اینجا میزارم.

 

پ.نون: آقای آبی درباره این کاسه ها و ظرفیت ها و تقابل اختلاف ظرفیت ها مطلب خیلی خوب و نواورانه ای داخل وبلاگشون گذاشتن. خلاصه اوصیکم به شدت.

۲۰ مهر ۰۰ ، ۱۷:۲۶ ۱ نظر ۰

This beautiful fantastic

This beautiful fantastic

۲۰ مهر ۰۰ ، ۱۵:۴۱ ۱ نظر ۰

۱۶۴

گفته بودم شدیدا دوست دارم یه جایی پذیرفته بشم، اما زنگ نزدن و بعد ناراحت شدم و بعد زنگ زدن و خیلی خوشحال بودم رو که یادتونه
خب من روز رحلت رسول رفتم اونجا و به شدددت عالی بودش. من همیشه یه ترسی داشتم که جاهای جدید میرم، یه وقت منو بخورن. همیشه برای جا های جدید اشتیاق و ترس زیادی دارم و ترکیب این دو تا یه چیز عجیب و غریبه. اما اونجا از همکارای قدیمی مامان رو دیدم. خیلی خانم گلی بود و هوامو داشت.
خلاصه که روز فوق العاده ای بودش.
قرار بود روز شهادت امام رضا هم برم. اما خب زنگ زدن و گفتن کنسله و ان شاالله دفعات بعد در خدمتمون باشن.
اگرچه یه روز بود فقط اما فوق العاده عالی بودش. خیلی پرسنل خوبی داشتن. مسئول شون گفت که میتونی وقتی فارغ التحصیل شدی بیای اینحا افتخاری کار کنی خیلی برکت داره...

۱۶ مهر ۰۰ ، ۱۰:۵۳ ۲ نظر ۰

۱۶۳

منتظر تماسشون بودم.
تمام روز رو. اما زنگ نزدن حتی بعد اینکه توی نا امیدی ایت‌الکرسی خوندم و صلوات فرستادم.
داشتم خودمو قانع میکردم که حالا شاید قسمت نبوده، حکمتی بوده و این حرفا، اما باز ته دلم میگفت مگه میشه کار به این خیری نشه. خدایا مگه قرار نبود تو کار خیر این دست اون دست نکنیم؟ پس چرا معطلم نگه داشتی؟

یه سره داشتم تو خونه غر میزدم که دیدم اینجور نمیشه باید خودمو سرگرم کنم تا از یاد ببرمش.
رفتم کتابخونه. داشتم پشت میز کتاب میخوندم که تلفنم زنگ خورد و گفت: سلام من فلانی هستم و از فلان‌جا تماس میگیرم و....


 

 

خدایا شکرت، شکرت، شکرت.

۱۲ مهر ۰۰ ، ۲۲:۱۶ ۲ نظر ۰

۱۶۲

تا حالا انقدر از پذیرفته نشدن توی جایی ناراحت نبودم
دیشب با غصه کاش بشه خوابیدم و صبح هم با غصه اینکه چرا نشد بیدار شدم.

۱۲ مهر ۰۰ ، ۰۹:۵۸ ۰ نظر ۰

دیگه اخریشه و پونه


شب قبل برگه تاییدیه شیفتهامو به نماینده دادم و گفتش چرا بیست و چهارتاس؟ گفتم پس چند تا؟ گفت تا ۱۳ ام مهلت رو تمدید کردن که همه شیفتهاشونو تکمیل کنند.

اینجوری شد که امروزو به عنوان واقعا شیفت اخر رفتم بیمارستان
وقتی منو دیدن گفتن اِه مگه تو خداحافظی نکرده بودی؟؟؟
اون لحظه حس خیلی مضخرفی داشتم.
گفتم اره دوباره من، اومدم دیگه واقعا خداحافظی کنم.

به جز اینکه حس کره اسبی رو داشتم که فقط یه ترفند بلده و حالا همونو نمیتونه انجام بده؛ شیفت اروم و خوبی بود.
دوباره یه تاییدیه برای شیفتهام گرفتم
که برای نوشتنش سرپرستار چه دقتی به خرج داد و با کلی چک مجدد امضاش کرد.
سرپرستار به این ابهت و دقت ندیده بودم. واقعا مسئولیت رو به خوب کسی سپرده‌ بودن.
و بالاخره به طور جدی و واقعی خداحافظی کردم.

 

خونه داشتم تلگرام رو چک میکردم [چون داخل بخش اجازه نداریم از گوشی استفاده کنیم، خصوصا اگه دانشجو باشی. فکر می‌کنم حکم تیر اخر رو داره] که دیدم برنامه جدید کارورزی رو زدن و گروه ما تا اواخر ابان تعطیله ://///

اون ضرب المثل مار از پونه بدش میادی که میگن در وصف منه.

۱۰ مهر ۰۰ ، ۲۲:۱۷ ۱ نظر ۰

بیکاری اجباری

زهرا میگفت ای بابا خسته شدیم
گروه دیگه صحبت کردن که هفته بعدشونو off کنن
کاش هفته بعد ما رو هم off کنن.
داشتم براش کلی توضیح میدادم که بیمارستانی که هفته بعد قراره شیفت بریم چقدر دیسیپلین دارن و نمیشه با یه صحبت با مدیر گروه برنامه رو اف کنیم که نماینده تو گروه کلاسی گفت بنا به صلاحدید بالاییا، اونایی که هفته بعد بخش های داخلی و جراحی دارن به مدت دو هفته استراحت ان.

 

منو میگی انگار غصه زیادی رو بهم تحمیل کردن.
همه در حال ابراز خوشحالی بودن و من ناراحت.
چون دو هفته رو بیکارم.
من از بیکار بودن به شدت متنفرم.علاوه بر اون من از اینکه اینکه سرم شلوغ باشه و کار های زیاد و متنوع ام رو مدیریت کنم لذت میبرم.

حالا من دو هفته خالی رو دارم و نمیدونم چجوری پرش کنم.
اخه نه اونقدر زیاده که بگم برم یه کار جدیدی رو شروع کنم و نه اونقدر کوتاه که بگم با کارهای عقب افتاده و در اینده مونده‌ام پرش میکنم.

 

فعلا یه لیست درست کردم از کارهایی که باید انجام بدم اما خب احتمالا تو همون چند روز اول همش تموم میشه.
واقعا سرگرم کردن خودم معضلی شده برام.

۰۹ مهر ۰۰ ، ۲۲:۳۳ ۴ نظر ۰

خداحافظی های ناگهان

تموم شد.
بعد یک ماه نوبت به خداحافظی رسید.
خب مطمئنا وقتی قراره یه چیزی یا یه کسی دیگه نباشه جای خالیش با کارایی که قبلا میکرده و الان بارش روی دوش بقیه میفته مشخص میشه.

خیلی برام دردناک بود وقتی شنیدم در مرثیه خداحافظیم میگفتن دیگه کی پروسیجر های ما رو انجام بده؟IV line ها رو به کی بسپریم؟ نمونه ها رو چی کار کنمی؟حضورت مایه آرامشمون بود و قس علی هذا

 

درست و عین حقیقت رو میگفتن اما خب شنیدنش برا من سخت بود.
چونکه تنها چیزی که من باهاش یاداوری میشدم همینها بود.
نبود من فقط به خاطر اینکه مقداری کار بقیه سنگین تر میشد حس خواهد شد و نه چیز دیگه ای.
البته روند کار همینه چون من توی این مجموعه طی این یه ماه فقط یه چرخ دنده وابسته بودم. یه چرخ دنده تازه کار وابسته که چیز زیادی نمیتونه به یادگار بزاره چون از خودش چیزی نداره.

 

 

خداحافظی مورد انتظارم نبود.
ناگهانی و سریع و کوتاه. 

۰۸ مهر ۰۰ ، ۲۱:۵۲ ۱ نظر ۰

Right person in a wrong place

اینجا اگه ۱۰ دقیقه نحوه کار کردن هر کس رو نگاه کنی متوجه میشی که به چه میزانی حرفه ای هستن.
کلا یه عده حرفه ای تر از بقیه کار میکنن و یه جورایی یه فوت های کوزه گری بلدن.

 

هر موقع توی اتاق رست باشم اگه کس دیگه هم باشه به صحبت میگیرمش. بالاخره یه چند قدمی بیشتر از من راهو رفتن و کاربلد تر ان.

امروز هم قرعه به خانم اعتماد افتاد و مهمون این قسمت از "خب چه باید بکنم" برنامه من شدن.

خانم اعتماد به نظر من از اون دسته ادمای حرفه ای به حساب میاد.
داشتیم با هم گفتگو میکردیم که
توی همون مدت کوتاه گفتگومون به عنوان نمونه داشتن به صورت علمی شرایط یکی از بیمارا رو پیش بینی میکرد.
متوجه شدم چقدر داره با شوق حرف میزنه و کلا اینکه لحن و هیجان موضوع به سطح تازه ای منتقل شده بود.
درباره سابقه اش پرسیدم گفت که قبلا تو ccu و اورژانس بوده و ارشد خونده.
و من تماما در بهت بودم که چرا الان این بخشه. پر واضح بود که باید توی یه بخش تخصصی تر کار میکرد.

با خانم اعتماد درباره علاقه ام به کار کردن توی بخش های ویژه گفتم و ازش خواستم از تجربه اش توی بخش هایی که کار کردن بگن.
در انتها توضیحاتش حس کردم چقدرررر دلم میخواد بخش ccu مشغول به کار شم خصوصا ccu بیمارستان امام رضا.

کار کردن توی بخش های ویژه اینجوریه که به یه پایه علمی قوی نیاز داری که هر لحظه و خصوصا تو شرایط بحرانی بتونی ازش توی بالین استفاده کنی و خب بالطبع با شرایط پر خطر تر و پر مسئولیت تر و پر استرس تری هم رو به رو میشی.
قسمت دوست داشتنی این بخش های پر استرس برای من اینه که احتمالا اونجا حس خواهم کرد ۴ سال درس خوندنم یه جا درست و حسابی به کار میاد و احساس مفید بودن میکنم. 
شاید سوال بشه که خب میتونی از این کوله بار دانشت توی هر جایی که باشی استفاده کنی.
بله میشه اما باید توجه کنیم که اینجا ایرانه و یه مقدار زیادی از ایده ال که نه بلکه حتی از استاندارد عقب هستیم و توی این بخش ها شرایط برای اینجور کار کردن فراهم تره.

 

داشتم میگفتم که دوست دارم توی ccu بیمارستان امام رضا مشغول به کار شم.
پس تصمیم گرفتم که به عنوان کار دانشجویی و یا هر چیز دیگه ای مدتی رو زود تر از موعد کارورزی توی این بخش بگذرونم.
اما مگه میشه تصمیم به کاری بگیرید و جلوی پاتون سنگ نیفته.
بله، سنگ ماجرای من این بودش که باید اول دوره کارورزی ccu رو میگذروندم که ترم بعد بودش و خب خیلی دیر میشد دیگه و اینکه بخش های ccu در طول سال دائما با دانشجو پر ان.

و تمام

فقط امیدوارم اونقدر خوش شانس باشم که دوره طرحم رو توی این بخش بیفتم.

 

۰۸ مهر ۰۰ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر ۰