ببینین کی دیروز یه عالمه غر زده که مریم شیفتاش از من کمتره و اما اولویت اف هم هست و این چه وضعیه. و حالا شیفت صبحشو اف شده. و رفته کمبود خواب پریشب رو جبران کرده :)
نمیدونم باید بابت بعضی چیزای ایتجوری غرمو بگم و بقیه هم ببینم ناراحتم یا اینکه اگه اون اف شدنه روزی من باشه خودش میاد و نیاز نیست ذره ای خودمو بابتش مشوش کنم.
هر چی که هست تو استیت خوبی هستم و الحمدلله
میخواستم در ادامه از یکی از همکارام بگم
حمیده؛
حمیده از اون دختراست که از صحبت کردن کنارش لذت میبری چون طرز بیانو چینش مطالب و زبان بدنش خیلی قویه. عکس من که موقع صحبت نمیتونم ذهنم رو یه جا متمرکز کنم و از این شاخه به اون شاخه میرم و همینطور استرسی میشم. این استرسی شدنو وقتی کشف کردم که پشت چراغ قرمز به دخترک گفتم "روز خوش، آآآ یعنی شب خوش" و یار گفت چون استرسی میشی و عجله میکنی یه مکث کن و بعد حرفت رو بزن.
علی رغم ناتلاش هام من همچنان توی برقراری ارتباط موثر مشکل دارم و واقعا باید یه فکری کنم. انقدر که حس میکنم برای مصاحبه استخدامی به جای خوندن سولات مصحبه باید بشینم نحوه گفتگو کردنو بخونم.
ایده ای دارید؟؟
پ.نون: خدا رو شکر تونستم اینجا بنویسم. داشت نوشتن هم یادم میشد :))