گاوگیجه ی درونی

تولید شان اجتماعی

من بلد نیستم شیرینی و کیک درست کنم حتی نقاشی کردن هم بلد نیستم و یه عالمه کار دیگه که انتظار دارن که بتونی انجامشون بدی.

من زیادی عادی ام.

حتی خونمون هم چیز فوق العاده ای نداره.

مبل های راحتی قهوه ای که همون موقع هم ازشون خوشم نمیومد. حتی تخت دو نفره نداریم.حموم مون هم از اون وان های بزرگ سرامیکی خوشگل نداره.

 

ولی دلیل نمیشه اجازه بدم بقیه قضاوتم کنن.

۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۶ ۱ نظر ۲

تنهایی تو چه طعمی میده؟

وضعیت همه ی ما های شبیه من این جوریه که اول یه پیج تو یه شبکه مجازی داریم و بعد تو عرصه های مختلف گسترشش میدیم که شاید اندکی بر دوستانمون (که نه من به همون آشنای با رفتار دوستانه قانعم ) اضافه بشه و بعد هر یک چهارم ساعت سر میزنیم که مبادا مشترک مورد نظر سر بزنه و ما خونه نباشیم .

به قول یه دوست یه عالم تن ها کنار هم جمعیم.

 

تنهایی من طعم گس خرمالو میده. همونی که هیچ وقت جرئت نکردم لب بزنم. 

 

حالا تو ای رهگذر به من بگو تنهایی تو چه طعمی میده؟؟؟

 

۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۳۲ ۱ نظر ۱

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که قرار نیست آن را حذف کنم.

۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۲۵ ۱ نظر ۱

من چه کسی نیستم؟

شاید من اولین نفری نباشم که جزوه هاشو رو کاغذ کاهی مینویسه و  مقیاس شادیش بستنیه.

۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۲۵ ۰ نظر ۱