شب قبل برگه تاییدیه شیفتهامو به نماینده دادم و گفتش چرا بیست و چهارتاس؟ گفتم پس چند تا؟ گفت تا ۱۳ ام مهلت رو تمدید کردن که همه شیفتهاشونو تکمیل کنند.

اینجوری شد که امروزو به عنوان واقعا شیفت اخر رفتم بیمارستان
وقتی منو دیدن گفتن اِه مگه تو خداحافظی نکرده بودی؟؟؟
اون لحظه حس خیلی مضخرفی داشتم.
گفتم اره دوباره من، اومدم دیگه واقعا خداحافظی کنم.

به جز اینکه حس کره اسبی رو داشتم که فقط یه ترفند بلده و حالا همونو نمیتونه انجام بده؛ شیفت اروم و خوبی بود.
دوباره یه تاییدیه برای شیفتهام گرفتم
که برای نوشتنش سرپرستار چه دقتی به خرج داد و با کلی چک مجدد امضاش کرد.
سرپرستار به این ابهت و دقت ندیده بودم. واقعا مسئولیت رو به خوب کسی سپرده‌ بودن.
و بالاخره به طور جدی و واقعی خداحافظی کردم.

 

خونه داشتم تلگرام رو چک میکردم [چون داخل بخش اجازه نداریم از گوشی استفاده کنیم، خصوصا اگه دانشجو باشی. فکر می‌کنم حکم تیر اخر رو داره] که دیدم برنامه جدید کارورزی رو زدن و گروه ما تا اواخر ابان تعطیله ://///

اون ضرب المثل مار از پونه بدش میادی که میگن در وصف منه.