گاوگیجه ی درونی

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

هنر ارتباطات میان همکاری

دلم راصی نمیشد که اخر اردیبهشتی پست نذارم و از طرفی هم فرصت نکردم جمع بندی اردیبهشت و به طور شایسته ای بنویسم.
انقدر که چیز میز برا گفتن دارم که نوت های گوشیم گیگ به گیگ داره پر میشه.


خلاصه که روز های اخر اینجا بودنمه و من دیشب فهمیدم که باید یه به افتخار این بازیکن بگم، چون  فراتر از تصورم توی ارتباطات بین همکاریم عمل کردم.
نمیدونم به خاطر روز های اخر و بی پروا بودنه یا نه. اما با همکارای شب کار که مدت بیشتری در ارتباط بودم، خیلی خوب و راحت تر از قبل هستم و حرف میزنیم و من خیلی موضوع گم نمیکنم وخجالتی نیستم و اینا.
البته هنوز تا پختگی رابطه خیلی فاصله دارم اما خب همینقدر هم عالی بوده خصوصا شب قبل که فکر میکنم گل سر سبد برقراری ارتباط ها بوده.
نکته سخت ارتباط برقرار کردن برای من اینا بودن
اینکه طوری رابطه و گفتگو باشه که هم حدود همکاری حفظ بشه و هم خیلی نزدیک و صمیمی نشه.
گفتگو ها بی‌طرفانه باشه
گفتگو ها سمت خاله زنک بازی ها و غیبت کردنا پیش نره
خیلی غرغرانه نباشه
از حقوقم با رعایت احترام ها دفاع کنم و زیر بار حرف زور نرم که این مورده خیلی سخت بوده چون ادم تازه کار معمولا اینجور توی ذهن ها جا افتاده که باید خیلی انعطاف پذیر باشه.
گل سر سبد اینها به نظرم اینه که نه سیخ بسوزه و نه کباب

برای تکمیل این پست فاخر بگم که یه سری اصول ارتباط رو برای خودم سرلوحه قرار دادم که احتمال بالا به درد شما هم بخوره.
۱. خودتو بدون ساسنور معرفی کن
۲.درخواست های معقولت رو مطرح کن
۳.درخواست های نامعقولشون رو با دلیل منطقی رد کن
۴. با مخالفت های نامعقول درست و منطقی برخورد کن
۵. احساسات مثبت و منفیت رو به شیوه مناسب ابراز کن
۶. حقوقشون رو به رسمیت بشناس
۷.آغاز، ادامه و پایان گفتگو هات موثر باشه

 

 

شاید اینا یکم خشک باشن و حتی به تغییر نیاز داشته باشن اما خب فعلا به کار میبندیم تا وقتی ماهر تر شدم درشون تغییراتی رو ایجاد کنم.
در پایان همه ایناها اون چیزی که فکر میکنم مهمه اینه که ادم حرف دلش رو به شیوه مناسب بگه و به نتیجه مورد نظرش برسه.

و خصوصا توی ارتباطات بین همکاری اون هم وقتی که تو عضو جوون تیم به حساب میای یادت باشه زیر بار حرف زور نری و با زبان چرب و شیرین خواسته ات رو بگیری.

 

خلاصه که یه دست به افتخار این بازیکن بزنید :)

۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۲۳ ۴ نظر ۱۲

۲۳۵

از روزی که عینک افتابی گرفتم اینجا ابری بوده و دیروز هم که گل سرسبد روز ها و هوا سررررد.
پریروز رفتم برای کارای جابه‌جایی و توقف طرح، و بگم که چقدر انسان ها میتونن وقیح باشن.
سوپروایزر اعظم مون میگه نمیتونم کاری برات بکنم. چرا همون موقع نیومدی بخشت رو عوض کنم دختر گلم. به سوپروایزر سایتتون گفته بودی اصلا. من حداقل کاری که برای نیرو ها میتونم بکنم اینه که تو بخشی بزارم که راجت باشن و احساس کارایی بکنن:/
حالا انگار این بشر یادش نیست روز بعد از تعیین بخشم اومدم گفتم تو رو خدا منو بذار یه جای دیگه. من همین اول کاری استعلاجی شدم، این بخش اصلا مناسب نیست برام.

 میدونی مهم اینه که تو نیروی جدید هستی و نباید شکایتی داشته باشی چون بالاتر از تو ها هنوز توی صف هستن و فعلا باید تو همین وضعیت بمونی.
پسر برام داشت تعریف میکرد که بعضی شرکت ها تیم HR دارن، فکر کنم اسمش همین بود و کارشون انگار حمایت روانی و راحت تر کردن شرایط کار و کمک به کارکنان توی بحران هاشون هستش. چقدر هم که شبیه ما هستن و منم گفتم ما باید حقمون رو از دهن شیر بکشیم بیرون. فساد های مالی و حق خوری هاشون که بماند.

 

حالا هر چی که بوده، فعلا اینا لج کردن که باید صبر کنی که ما نیروی جایگزینت رو ببینیم بعد برات تاریخ میزنیم که بری :/
به هدنرسمون هم گفتم که من یه عالمه مرخصی دارم. بیا و فکر کن اف هایی که ندادی و مرخصی هایی که نگرفتم، ماه بعد رو برا من مرخصی رد کن. نمیدونم قبول میکنه یا نه، اما احتمالش هم کمه، خیلی کم. اتقدر که تا الان اینجور بوده که ماه اخر طرح بچه ها رو حتی بد تر شیفت چیده. خدایا خودت به دلش بنداز دیگه.

با همه ی اینا قلبم ارومه و این خیلی خوب و خوشحال کننده است برام. یعنی بابتش خیلی حرص نمیخورم.


داشتم به این فکر میکردم که اینا ناله کردن به حساب میاد؟
چقدر ادم ها ناله بکنن معمولی به حساب میاد؟ چون بالاخره نمیشه که همه چی رو توی خودت بریزی. باید برون ریزی روانی و احساسی هم داشته باشی.

علی رغم اینکه میدونم بعدا باید ادرس اینجا رو بهش بدم، همچنان بدون سانسور مینویسم و بابت جرئت مندیم برای خودم بودن تحسین میکنم خودم رو :)

۲۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۶:۵۰ ۶ نظر ۵

به افتخار

به افتخار این بازیکن که پا شده لباساشو شسته ناهار خوشمزه درست کرده و از همه مهم تر رفته باشگاه. عصر هم رفته مهمونی و شب هم رفته سرکار که زندگی خرج داره 😅😅

الان که مینویسمش خودم هم باورم نمیشه این همه کار کردم :)

خدایا یه جایزه بفرست حداقل :)))

۲۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۱۸ ۷ نظر ۱۷

من و عینک افتابیم

امروز رفتم یه عینک افتابی سفارش دادم خدااا تومن. انقدر که با اینکه خودم شاغلم و دستم توی جیب خودمه بعد کشیدن کارت ناخوداگاه با خودم گفتم اگه مامان بفهمه، میگه این بچه نباید پول دستش داد.
اما خب چیزی که بود این بود که تقریبا همه اون عینک افتابی هایی که من انتخاب کردم همین رنج قیمت بودن، خصوصا اینکه باید برام لنزش رو براساس نمره چشمم درست کنن.
نمیدونم چرا همش یه گوشه مغزم مامانم نشسته و بابت خرج های زیادیم داره سرزنشم میکنه.
تازه امروز با زهرا رفته بودم و فروشنده داشت درباره نمره چشم و عینک و اینا ها میکفت که گفتم بله بله درست میگید با اپتومتریستم اومدم و خانمه شوکه شد و بابتش بهمون تخفیف داد.
القص که قسمت صرفه جو اقتصادی معزم کاملا مامانمه.
و حالا ماه به نیمه نرسیده من با مبلغ خیلی کمی باید سر کنم.
ماه قبل هم همینجور شدا. الان یادم نمیاد چی خریدم ولی یادمه کا مجبور بودم با مبلغ کمی سپری کنم، نمیدونم چرا درس نمیگیرم.
البته از طرفی هم خوبه چون خریدای ضروریم رو میکنم و پولم رو خرج چیزای بیهوده مثل خوراکی نمیکنم.
الان که عکر میکنم توی همین ده روزی که از ماه گذشته خیلی خرجای مهمی داشتم؛ باشگاه ثبت نام کردم، عینک افتابی خریدم و چرخ سردوز خریدم. البته الان دیگه پول ندارم پارچه بخرم بدوزم :/
الان که باز به عینکه فکر میکنم یه گوشه ذهنم میگه جدی تو اینقدر پول دادی؟خعاک تو سرت

 

 

گویا اوضاع خیلی خوب و خوشو خرمه که نغزم کلیک کرده رو این موضوع :)

خدایا شکرت

۱۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۱۶ ۱۱ نظر ۹

فروردین صلح جو و مهربونم

وقت و حوصله ام نشد که بیام اینجا بگم ۱۴۰۱ چجور گذشت.

اما اومدم بگم که فروردین چجور گذشت.
فوق العاده عالی بودش. ماه رمضون بود و چی از این بهتر.
درباره شیفت هام بگم که ماه های قبل میگفتم که وای من چجور این مدلی پیوسته و بدون روز استراحت شیفت وایستم و حالا میبینم که ماه رمضون رو روزه گرفتم و حتی سر کار رفتم. ادم گاهی حتی توی فکرش هم نمیبینه که از عهده ی یه کاری بر بیاد اما میبینه که بله تونسته. و بله من تونستم اما خداوکیلی اگه کمک های خانواده نمیبود کار سخت میشد برام. چه کمکی؟ همینکه توی این ماه انتظارت والد فرزندیشون رو در حداقل نگه داشتن بزرگترین کمک بوده برام.


خلاصه که فروردین من اروم و صلح جو بودش. فروردین مهربونم؛ اولین ماه سال انقدر خوب بوده و من برای امسال خیلی امیدوارم.

 

این ماه تقریبا شب در میون من مدیتیشن داشتم و قابل قبول بود. یه چند نوع از مدیتیشن ها رو هنوز انجام ندادم و باید برای یک بار هم که شده امتحانشون کنم خصوصا اون دسته affirmation ها. بین اینایی که انجام دادم اون تمرینات تنفسی از همه بهتر بودن و اون دسته از تمرینات که انقباض و استراحت عضلانی داشت هم بد نبود.


امروز صبح یه بار رفتم باشگاه و فهیمه نبودش و اون دختره ای که بودش گفت فهیمه روزای زوج میاد و مگه تو شماره اش رو نداری؟ خب باهاش هماهنگ کن دیگه. منم گفت اره باید همین کارو کنم. برگشتم خونه. ادم وقتی یه تصمیم سخت میگیره باید در جا عملیش کنه وگرنه بشین تا دوباره تو حسش بیفتی. اومدم خونه. رو مبل لم داده بودم و غرق فضای مجازی،به فهیمه پیام دادم و گفت الان تا دو ساعت دیگه باشگاهه. یه تشر به عارفه زدم و از روی مبل بلندش کردم و دوباره اون مسیر رو رفتیم و تادا، این ماه باشگاه به برنامه ام اضافه شد :)) بهت افتخار میکنم عارفه.


از اونجایی که احتمال نمیدم تا دهم این ماه ازدواج کنم و کارت های عروسی رو شخصا پشت نویسی کنم، عصری دارم میرم چرخ سردوز بگیرم و باقی ماه رو باید حسابی صرفه جویی کنم چون قصد دارم یه عینک افتابی طبی هم بگیرم و خدا کنه که زود تر اضافه کاری ها رو واریز کنن وگرنه خیلی زشت میشه اوضاع.

 

برنامه شیفت های ماه بعدم مایوس کننده است و من nonstop شیفت دارم و به معنی واقعی کلمه بدون تعطیلی هستش. اما به افتخار این بازیکن که خیلی بزرگ شده و رشد کرده و بابت برنامه زشت این ماهش فقط ده دقیقه غصه خورده و عصبانی شده و بعدش بلند شده و گفته قو علی خدمتک جوارحی و خلاص. اگه میگی این چجور افرین گفتنه وقتی باز هم بدخلقی کرده، باید بگم برای عارفه ای که ماه اول تا اواسط ماه اشک تو چشماش داشته این خیلی پیشرفته.

 

از اواسط این ماه یه سری اتفاقا افتاد که حتمااا باید بنویسمشون. باید اون غلیان احساساتم، اون شوق و ترس همراه با هم، اون همه فکر و خیال رو بنویسم. میدونم که اگه اون اتفاق خوشایند نیفته هم من میزنم زیر گریه و نا امید میشم و میگم اینم شانسه که من توی زندگی دارم، **** تو این زندگی. خیلی دلخور میشم اما میدونم یه چالش عاطفی خوبی خواهد بود و من بزرگتر میشم. علی ای حال شکر.


برنامه ام برای اینده خیلی واضح تر شده قراره بخشم رو عوض کنم. گرچه نگفتم اما الان میگم چون معمولا ادم مردم ازاری نمیاد که این پست رو تا اینجا بخونه، خلاصه که بخش عفونی کار میکنم و میخوام زودتر جا به جا بشم چون توانایی تحمل اضطراب " یه وقت فلان مریضی رو نگیرم و بد تر از اون خانواده ام نگیرن" رو نمیخوام تحمل کنم. خصوصا که داره کیس های بیماری تب کریمه کنگو میان و خیلی وحشتناک میشه اوضاع. همینجوریش با کوید ها و سل و موکور بد بوده. اره دیگه خیلی برنامه ام واضحه و به‌به.

 

ماه قبل خودمو با گوشی خفه کرده بودم، خودم که نه چشمام رو داغون کردم، انلاین فیلم میدیدم، تلگرام، وبلاگ و غیره. این ماه باید درستش کنم وگرنه با چشمام خداحافظی کنم. باید گوشی رو حذف کنم کم‌کم اما خب باید یه روتین ساده جایگزینش کنم که به اندازه کافی جذاب باشه و در عین حال به تکنولوژی نیازی نداشته باشه. برای کم کردن اعتیاد به گوشی چه پیشنهادی دارید؟

خیلی زیاد و پراکنده شد، دیگه بسه :)


۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۵۲ ۹ نظر ۱۰