گاوگیجه ی درونی

۵ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

کم موندم

چند وقت پیش با یه ادم خیلی عزیزی داشتم صحبت میکردم و پرسید که چی کار میخوای بکنی و چرا میخوای و چجوری و بعدش چی میشه و اینا. بازجویی طور نبود اما این حجم از سوالای اساسی برام زیاد بود. زیاد و رگباری چیزای مهم میپرسید.

و من کم اوردم

از اون شب کم اوردم و

کم موندم

 

 

خیلی بی حوصله شدم

حوصله حرف زدن ندارم

حوصله خوندن ندارم

حوصله نوشتن ندارم

 

 

۲۵ دی ۰۲ ، ۱۲:۱۸ ۲ نظر ۵

کسی با من دوست نمیشه

امروز یاد یکی از درد های دوره دبستانم افتادم

از اونا که کسی تحویلت نمیگیره

امروز توی شیفت یکی از همکارا. این همکارا که میگم بچه های طرحی و تو رده سنی خودم هستن

خلاصه حمیده و الهام باهم رفتن صبحونه و من تنها موندم و بعد دوباره دو تا دیگه از بچه ها حمیده و مایده باهم رفتن بازارچه و من تنها موندم و عصری هم همینطور بود.

میدونی یه حس نادیده گرفته شدن به ادم میده

من نمیخوام که حضورم پر سر و صدا باشه. فقط میخوام که حضورم نامریی نباشه

میدونی گاهی دلم برا خودم میسوزه

اینکه این موضوع حتی الان ذهنمو درگیر کرده یکم ناراحت کننده است که زننن تو الان باید دغدغه های مهمتر از اینا رو داشته باشی و ول کن اما خب.

هرچند میدونم این موضوع دیگه خیلیییی کودکانه است ولی خب با همه بچگانه بودنش اما منو یه جوری کرده

 

۲۱ دی ۰۲ ، ۱۷:۴۶ ۴ نظر ۱۰

361

نشستم و دلم گرفته و دارم به این اتاق شلوغ نگاه میکنم.
از صبح پای این شومیز نشستم و نمیفهمم چرا هنوز نمیتونم یه لباس فیت تنم و راحت بدوزم.
دیگه دارم فکر میکنم مشکل از تن منه.
خیلی پیش پا افتاده است اما من واقعا از این بابت که لباسم خوب در نمیاد ناراحتم.

۰۹ دی ۰۲ ، ۲۰:۱۳ ۳ نظر ۲

غر اف شدنی و حمیده

ببینین کی دیروز یه عالمه غر زده که مریم شیفتاش از من کمتره و اما اولویت اف هم هست و این چه وضعیه. و حالا شیفت صبحشو اف شده. و رفته کمبود خواب پریشب رو جبران کرده :)
نمیدونم باید بابت بعضی چیزای ایتجوری غرمو بگم و بقیه هم ببینم ناراحتم یا اینکه اگه اون اف شدنه روزی من باشه خودش میاد و نیاز نیست ذره ای خودمو بابتش مشوش کنم.
هر چی که هست تو استیت خوبی هستم و الحمدلله
میخواستم در ادامه از یکی از همکارام بگم
حمیده؛
حمیده از اون دختراست که از صحبت کردن کنارش لذت میبری چون طرز بیانو چینش مطالب و زبان بدنش خیلی قویه‌. عکس من که موقع صحبت نمیتونم ذهنم رو یه جا متمرکز کنم و از این شاخه به اون شاخه میرم و همینطور استرسی میشم. این استرسی شدنو وقتی کشف کردم که پشت چراغ قرمز به دخترک گفتم "روز خوش، آ‌آ‌آ یعنی شب خوش" و یار گفت چون استرسی میشی و عجله میکنی یه مکث کن و بعد حرفت رو بزن.
علی رغم ناتلاش هام من همچنان توی برقراری ارتباط موثر مشکل دارم و واقعا باید یه فکری کنم. انقدر که حس میکنم برای مصاحبه استخدامی به جای خوندن سولات مصحبه باید بشینم نحوه گفتگو کردنو بخونم.
ایده ای دارید؟؟

 

 

 

پ.نون: خدا رو شکر تونستم اینجا بنویسم. داشت نوشتن هم یادم میشد :))

۰۵ دی ۰۲ ، ۱۰:۲۱ ۰ نظر ۳

دی ماهی که مال منه

فکر کنم دیگه یلدا اخرین شب از عاشق و شیدا بودن من باید باشه و فردا جمعه خوش گذرونیه و بعدش باید یکم جدی تر بگیرم قضیه رو بنا به دلایلی که خودتون هم ته ذهنتون بار ها باهاش مواجه شدید و اولش انکارش کردید و بعد دیدید نه واقعا قضیه همینه.

 

اول اینکه بعله من استخدامی که قبلا ازش گفته بودم رو به لطف اون ۶ ماه بدبختی کشیدن توی عفونی با نمره بالایی قبول شدم و دو سه ماه دیگه مصاحبه اش هست و باید بشینم براش بخونم، هر چند بیمارستانی که الان توش کار میکنم رو دوست دارم و از طرفی از اینکه به یه بیمارستانی اون سر شهر دور از خونه مون برم نگرانم، میدونی این دوری و مسیر طولانی خیلی شرایط رفاهی منو سخت میکنه و فعلا همه چی رو سپردم به اینکه ان شاءالله خیره. خلاصتا که باید برای مصاحبه بخونم

 

 

The next step
اینکه اون دوره مسیر علاقه ای که از هاوین گرافی گرفته بودم و بشینم گوش کنم و به قول پانته‌آ وزیری "تصمیم نگرفتن خودش یه تصمیمه و اینکه ادم هی دست دست کنه از اینکه ممکنه بعدا پشیمون بشه یا یه مورد بهتر پیدا کنه اشتباهه و هزینه زیاد داره چون در جا زدنه و تو با یه تصمیم غلط حداقل یه سری تجربه کسب میکنی" حالا نمیدونم چقدر درست یا غلطه و اینا اما خب بذار حداقل روی کاغذ تصمیم بگیرم
و اینکه بشینم مثه بچه خوب ویسا رو گوش کنم و بنویسم همین.

 

 

دوباره انگلیسی با هوشنگ رو شروع کردن با کتاب امریکن ۴ و انتظاری که از خودم داره اینه که دی ماه تا تولدم یونیت ۱ رو تموم کنم.

 

در پی اون تصمیم گیری بخوام حرف بزنم یه مورد اینکه امسال اخرین سالیه که میتونم از سهمیه استعداد درخشانم استفاده کنم و بشینم یه تلاشی برای ارشد بکنم یا میشه یا نه دیگه از این بد تر که نیست.

 

 

خیاطی هم اینکه یه شومیز شیری بدوزم که دیگه دستم پیش ریحون دراز نباشه.

 

 

یکم زیاد شد. انتظار ندارم همه شو پرفکت انجام بدم و فقط اینکه استمرار داشته باشم و انجامش بدم کافیه برام.
 

 

توکلت علی الله

۰۱ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۳ ۳ نظر ۸