گاوگیجه ی درونی

شلوار مدرسه دل منو بردی

این روز ها بهتر میگذرن و من مقدار کم اما قابل توجهی با محیط جدید  سازگار شدم.
از اونجایی اینو میگم که دیروز به این فکر کردم؛ "خدای من شلوارم خیلی مدرسه ایه دیگه، بقیه چی فکر میکنن." اون قسمت شلوار مدرسه ایم نشون از سازگاریم نبود بلکه اون قسمت نگران حرف بقیه بودن نشون میداد که اوضاع مقداری قابل تحمل تر شده که وقت کردم به این موضوع فکر کنم.
و امروز رفتم یه شلوار جدید و خوشگل خریدم و فردا اگه وقت کردم بشینم قدش رو کوتاه تر کنم. و روز بعد که روز ارزشیابی بپوشم، که حتی اگه بنا به اخرین روز بودش خوشگل بخش رو ترک کنم. که خب مطمئنا نیستش.

اوضاع قابل تحمل تر شده و دیروز یه سر رفتم باشگاه.
اوضاع قابل تحمل تر شده و یکم روانم آسوده تره و مثل قبل زود از کوره در نمیرم، گرچه هنوزم کم صبرم.
اوضاع قابل تحمل تر شده و من هم بهترم.

امیدوارم اوضاع همینجوری پیش بره.

۱۰ آذر ۰۱ ، ۱۱:۳۶ ۰ نظر ۰

من هنوز درگیرشم

زهرا (یه زهرای دیگه) زنگ زده بود و میگفت که من بیشتر از تو برای بخشت نگرانم، چی کار کردی و این حرفا. حالا کاش وافعا همینی باشه که خودش میگه وگرنه که این بشر توی ۴ سال هم کلاسی بودنمون یه بار بهم زنگ نزده بوده که شماره اش بیفته.
منم گفتم کجا افتادم و اونم گفت عجب فکر نمیکردم اونجا هم نیروی طرحی بفرستن.
دیگه تقریبا عادی شده برام اینکه بگم کجا کار میکنم و بگن که "وایییی چه جایی هم افتادی." اما چیزی که ازارم میده حس ترحمیه که میکنن.
روز اول میون اشک ریختنام به رفیق صمیمیم زنگ زدم و گفتم به نظرت خیلی کار بچه گانه ایه که برگردم و بگم بخشمو عوض کن و رفیق گفت که اگه اذیتت میکنه انجامش بده و به این موضوع فکر نکن. تقریبا میشه گفت قطعی به انصراف و حتی ۶ ماه جریمه فکر میکردم. اما وقتی واکنش بقیه و حس ترحمشون رو دیدم گفتم لعنتی من باید این کارو انجام بدم. تقریبا مجبورم انجامش بدم، همه منو توی وضعیتی قرار دادن که این کارو انجام بدم.
نمیدونم اگه تا تهش پیش برم اینجور میشه که من خیلی سخت جونم و اراده کردم که این کارو انجام بدم و خوب خودم رو تطبیق دادم یا اینکه توانایی تغییر شرایط رو نداشتم و به اجبار موندم و تحت ظلم واقع شدم و یه طفلکی ام که نتونستم برای عارفه اون روزها، کاری انجام بدم.
البته خودم میدونم این که کدوم یک از این فکر ها توی مغزم سنجاق بشه به خودم بر میگرده.

 

این یه پست انتشار در آینده است.

۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۱:۳۵ ۶ نظر ۵

شب اول‌

ساعت ده دقیقه به هفته و نمیدونم چرا اینجا توی محوطه نشستم.
بابت برد ایران خوشحال شدم ولی هنوز برام تطبیق پیدا کردن با این مجیط جدید سخته.
یادمه چند وقت پیش یه سریالی دیدم به نام severance که اومده بودن ذهن افراد رو تفکیک کرده بودن اینجور که توی محیط کاری یه ادم بودن و توی محیط غیر کاری همون ادم بودن اما به خاطرات محیط کارشون دسترسی نداشتن.
این روزا منم دقیقا همینجوری ام زندگی بیمارستان و تو خونه ام از هم جدا شدن با این تفاوت که من به خاطرات محیط کاریم دسترسی دارم اما توی محیط خونه نمیتونم راحت خودم باشم. تقریبا میشه گفت استرس روانی ندارم اما بدنم توی استرس روز های اول مونده و هنوز داره باهاش دست و پنجه نرم میکنه خصوصا معده ام که تحمل هیچ غذایی رو نداره و مدام گرسنه است اما یه لقمه غدا که نحمل نمیکنه که هیچ حتی بوی غذا هم حالشو بد میکنه. دقیقا مطمئن نیستم که به خاطر ترومای اینجا بودنه یا اینکه یه بیماری دارم.
تو این اوضاع این وضع معده ام قوز بالا قوزه. اگه اوکی بودش اوضاع برام قابل تحمل تر میشد.گ
اینجا یه عالمه دکتر دور و ورمه اما فرصت پیدا نکردم که از یکیشون در این رابطه بپرسم و حتی شک دارم پرسیدنش کار درستی باشه یا نه، درست یعنی اینکه درخواست شخصی از پزشک بخش کار درستیه یا نه، در هر صورت که من میپرسم.
امشب اگه بهم شام ندن اینجا رو اتیش میزنم 😅

 

پ.نون: فهیمه میگه انقدر غر نزن و راضی باش و منم دارم تلاشم رو میکنم.

پ.نون: شب بیمارستان خیلی غم داره.

۰۴ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۶ ۴ نظر ۵

طرح سگ سر صبحی

ادامه مطلب...
۳۰ آبان ۰۱ ، ۱۳:۵۲ ۲ نظر ۵

من و طرح سگی

ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۰۱ ، ۲۱:۲۹ ۲ نظر ۱

طرح غمگین من

تکلیفم مشخص شده و نه اورژانس افتادم و نه مسمومین.

بخشی که افتادم رو نمیشناسم و نمیدونم که خوبه یا بده اما تمیدونم چرا دارم گریه میکنم.

 

توی محوطه بیمارستان نشستم و اونقدر گریه کردم تا دلم اروم بشه.

هر چی هم برای دلم توضیح دادم که؛ خودت دیشب قول دادی به خدا اعتماد داشته باشی و  قبول کردی هر جایی بیفتی گله نکنی. چرا حالا بی‌تابی میکنی؟

خیلی طول کشید تا آروم شدم و تونستم تیکه های شکسته ام رو جمع کنم و برگردم خونه.

با خودم گفت نهایتش یه ماهی میرم و میبینم نمیتونم دووم بیارم و ازارم میده، میام بیرون دیگه.

 

 

۲۸ آبان ۰۱ ، ۱۱:۳۳ ۴ نظر ۳

باقی کارای طرحم

ادامه مطلب...
۲۷ آبان ۰۱ ، ۲۲:۰۴ ۳ نظر ۴

کارای طرحم

ادامه مطلب...
۲۶ آبان ۰۱ ، ۲۲:۰۶ ۰ نظر ۰

Mr. Queen

 

من یه نگاه انداختم، دیدم توی فهرست mp4، سریال محبوبم اقای ملکه رو نگفتم.

آقای ملکه یکی از بهترین سریال هایی که دیدم و فکر کنم تنها سریال کمدی بوده که خوشم اومده ازش.

داستان درباره یه مرد آشپزه که چنین و چنان میشه و صاف میفته تو دوره چوسان قدیم. اونم نه فقط برگرده به زمان گذشته، بلکه در جسم ملکه اون زمان میره. جدای از ماجرای خود فیلم، داستان اقای ملکه با پادشاه هم یه جور دیگه جالبه. از اون دست فیلم هایی بوده که هر موقع حوصله کار و زندگی رو نداشتم، وقتم رو پاش گذاشتم و هر بار هم مثل دفعه اول برام جذاب بوده.

چه از فیلم های کره ای خوشتون بیاد چه نیاد، به شدت این سریال رو پیشنهاد میدم.

۱۵ آبان ۰۱ ، ۱۹:۰۳ ۱۲ نظر ۷

جعبه سیاه 2021

فیلم توی سبک راز الود بودش. جنبه جنایی و اکشن هم خیلی کم داشت.

داستان درباره یه تحلیلگر اصوات جعبه سیاه هواپیما بود که درگیر یه پرونده مشکوک میشه و در ظاهر قضیه یه جوریه اما در اصل قضیه یه چیز دیگه است که این بنده خدا کشف میکنه. یه جورایی شرلوک هلمزی بود.

ماجرای فیلم جذاب بود و دوست داشتم زود تر بفهمم تهش چی میشه، قابل پیش بینی هم نبود.

ساخت کشور بلژیکه و برای من زبانشون روی اعصاب بود.

به طور کلی پیشنهاد میکنم ببینید.

۱۲ آبان ۰۱ ، ۱۵:۲۵ ۴ نظر ۲