تمام تلاشم رو میکنم که خوب کارامو انجام بدم و اشتباهی رخ نده اما هی از یه گوشه اش یه عیبی در میاد.


انقدر توی استرس اشتباه نکردن افتادم که برای هر زنگی که تلفنم میخوره تپش قلب میگیرم که نکنه از بیمارستان باشن و باز یه دسته گلی به اب داده باشم.
این بخش رو دوست دارم و باید بگم که سطح کار حرفه ای شون به نسبت به اون بخش کوفتی نفرو خیلی بالاست و من میترسم که به اندازه کافی خوب نباشم و باز بندازنم یه بخش دیگه.
سه شیفت اخیرم فوق العاده بد بودن و توی هر کدوم یه اتفاقی افتاد. اولی که مریض برده بودم MRI و انجام نشد و همراهیش یه عالمه سر و صدا کرد و فکر کنم شکایت کرده. دومی هم که طی پست های دیشبم رفتم اعزام یه بیمارستان دیگه و دیر برگشتم و وقت نکردم درست گزارشامو بنویسم و تازه سوپروایزر اومد و دو تا سوال پرسید و من هیچ کدومو بلد نبودم و به خاطرش روز بعد هدنرسمون یه سری توضیحات داد، میدونی اینکه بلد نباشی اتفاق دور از انتظاری نیست ولی من همچنان نگران همون موضوع " این نیرو به اندازه کافی خوب نیستش" شدم. و سومی هم که دیروز باشه؛ از اونجایی که من مقدار زیاااادی کندم هنوز. دیروز یکی از همکارا از روی مهربونی و لطف گفتش عارفه بده من دارو هات رو ثبت سیستم میکنم و کور از خدا چی میخواد جز دو تا چشم بینا، شب در اومد که این همکارم یه سری از دارو ها رو نزده و من موقع تحویل بیمارام به مشکل خوردم و دیشب هم یه مرتبه زنگ زدن به گوشیم و احتمالا از بیمارستان بوده و من خواب بودم و جواب ندادم و احتمالا برای همین بوده.
خوبه متوجه تماس نشدم وگرنه تا خود صبح خواب به من حروم میشد و از طرفی هم میگم که کاش میفهمیدم برای چی زنگ زدن.

خلاصه که من تو یه لوپ باز چه دردسری درست کردم گیر افتادم و استرسش نه به اندازه روز های اول ولی اونقدر هست که دوباره مجبورم برم سر قرص هام.

 

راستی روز قبل من یه پست نوشتم که دو تا اعزام بهم خورده و عصبانیم و فلان و دو تا پست موقت بعدش، خلاصه بگم که نتیجه اون روز رو توی کامنت اونجا گذاشتم، اگه دوست داشتید بخونید :)