نازنین همونی که یه چند باری گفتم که خیلی از اون دختراست که مامانا تو سرت میزنن که تو یه کلینیک زیبایی اتاق داره و ماشین داره و داره برا ایلتس میخونه که بره و قص علی هذا
و لازم به ذکر که در کنار همه ی اینا نازینین واقعا دختر نچرالا خوشگلیه
دیروز عکسای عروسی برادرش رو نشون میداد که از عروس خیلی خوشگلتر شده بود. چه لباسش و چه ارایشش
و من رفتم تو فاز خوش به حالش و تا مدت زیادی درگیر این موضوع بودم
تقریبا از وقتی ازدواج کردم بیشتر درگیر این چیزای زیبایی شناختی و محصولات پوستی و باشگاه و تغذیه و اینا شدم که شاید در برخی مواردش زیاده روی به حساب بیاد.
با اینکه علی تا به حال نکته منفی درباره ظاهر و هیکلم نگفته اما من خیلی زیاد خودمو مقایسه میکنم و ذهنم درگیرشه و نمیدونم چرا و این موضوع هم منو ناراحت میکنه
یعنی من یه بار بابت اینکه چرا زیبا نیستم ناراحت میشم و یه بار دیگه بابت اینکه چزا این موضوع منو ناراحت کرده ناراحت میشم
در کنار اینا باید خدا رو شکر کنم که حداقل حسودی نمیکنم و دماغم نمیسوزه ازش :)))
ای بابا باور کنید اخلاق به قیافه میچربه...