میخواستم جمع بندی ماه ام رو بنویسم اما برای انجامش زیادی دپرس ام.
من فکر میکنم هر چیزی رو راجع به والدین ام ببخشم این که مدام بهم حس ناکافی بودن میدن و کنترل گر هستن رو اصلا نمیتونم ببخشم.
فکر کن مثلا برگرده بهت بگه فلانی اینجوری کرده و خیلی موفقه و بچه زرنگیه. تو هم باید یه فکری کنی. اصلا باید فلان کنی باید ازمون فلان شرکت کنی. و بعد هر روز مثلا بگه برا ازمون خوندی؟ جزوه فلان سایت رو نگاه کردی؟ ازمونو ثبت نام کردی؟
بلند شو ازمونت دیر نشه؟
حقیقتا متنفرم از این وضع و میگم کاش زودتر بتونم از این خونه برم.
امیدوارم از سختیهای مستقلی بنویسی روزی
و اعتراف کنی که بهتره
خیلیها اینکارو کردن دارم کم کم به این باور میرسم که واقعاً خیلی خیلی بهتره