تو یکی از هیئت های معروف نشستم.
تا حالا نبوده که بتونم این موقع شب تو این جور جا ها باشم، حالا چه اینجور چه اونجور جا ها، مشکل به تایم شب بودنش بوده و والدین سختگیر و حالا این پسر لطف کرده و این هییت رو دستچین کرده و گفته که عارفه خوبه و بریم و کور از خدا چی میخواد؟
گفتم والدین سختگیر یاد اون حرف مشاور افتادم که میگفت مشکل از همین بچه اول بودنته و تا حالا شده سرکشی کنی و تصمیم خودت رو بگیری و اجرا کنی بدون اینکه یه سره به فکر این باشی که مامان و بابات نظرشون چیه؟ و گریه و گریه از این حرف
داشتم میگفتم تو یکی از هیئت های معروف نشستم و رو به روم یه خانواده به نظر درست و حسابی ان از اونا که مردانشون بنیانگداران هیئت هستن و خانوما هم دستی میرسونن.
نمیدونم چرا وایب خوبی ازشون نمیگیرم. انگار یه جور فخر فروشی دارن.
شاید هم نباشه. مثلا یادم میاد وقتی توی چله طرح ولایت بودم یه دختری هم اتاقیم بود که اتاق خوابش به اندازه کل پذیرایی ما بود و خیلی خانواده سرشناسی بودن و پولدار و چه و چه اما این دختر، از اون دختر های گرم و اجتماعی و خودمونی بودش و باهاش حال میکردی ولی همیشه اون طرز برخورد بالانشین بودنش هم همراهش بود.
خلاصتا که این دختر تو ذهنم شده نمونه بارز مذهبی پولدار و نچسب.
مفت و مختصر و مفید بگم که به خاطر همین دسته ادما اصلا هیئت رفتن و روصه و عزاداری رو دوست ندارم و امسال هم عزاداریم رو به چایی های موکب ها خلاصه کردم و باشد که جود و سخا امام مان به دادمان برسه و ما رو با اندک مون نبینه و سر سفره با برکتشون راهمون بدن :)
پ.نون: از مسئولین محترم خواستاریم که یه مقدار مراسمات رو اپدیت کنن، خداوکیلی دیگه عزاداری به سبک قدیم و با سخنران های منبر نشین و حوصله سر بر یکم خسته کننده است :///
چه غلطی کردم امشب قهوه عربی خوردم :/