وقت و حوصله ام نشد که بیام اینجا بگم ۱۴۰۱ چجور گذشت.

اما اومدم بگم که فروردین چجور گذشت.
فوق العاده عالی بودش. ماه رمضون بود و چی از این بهتر.
درباره شیفت هام بگم که ماه های قبل میگفتم که وای من چجور این مدلی پیوسته و بدون روز استراحت شیفت وایستم و حالا میبینم که ماه رمضون رو روزه گرفتم و حتی سر کار رفتم. ادم گاهی حتی توی فکرش هم نمیبینه که از عهده ی یه کاری بر بیاد اما میبینه که بله تونسته. و بله من تونستم اما خداوکیلی اگه کمک های خانواده نمیبود کار سخت میشد برام. چه کمکی؟ همینکه توی این ماه انتظارت والد فرزندیشون رو در حداقل نگه داشتن بزرگترین کمک بوده برام.


خلاصه که فروردین من اروم و صلح جو بودش. فروردین مهربونم؛ اولین ماه سال انقدر خوب بوده و من برای امسال خیلی امیدوارم.

 

این ماه تقریبا شب در میون من مدیتیشن داشتم و قابل قبول بود. یه چند نوع از مدیتیشن ها رو هنوز انجام ندادم و باید برای یک بار هم که شده امتحانشون کنم خصوصا اون دسته affirmation ها. بین اینایی که انجام دادم اون تمرینات تنفسی از همه بهتر بودن و اون دسته از تمرینات که انقباض و استراحت عضلانی داشت هم بد نبود.


امروز صبح یه بار رفتم باشگاه و فهیمه نبودش و اون دختره ای که بودش گفت فهیمه روزای زوج میاد و مگه تو شماره اش رو نداری؟ خب باهاش هماهنگ کن دیگه. منم گفت اره باید همین کارو کنم. برگشتم خونه. ادم وقتی یه تصمیم سخت میگیره باید در جا عملیش کنه وگرنه بشین تا دوباره تو حسش بیفتی. اومدم خونه. رو مبل لم داده بودم و غرق فضای مجازی،به فهیمه پیام دادم و گفت الان تا دو ساعت دیگه باشگاهه. یه تشر به عارفه زدم و از روی مبل بلندش کردم و دوباره اون مسیر رو رفتیم و تادا، این ماه باشگاه به برنامه ام اضافه شد :)) بهت افتخار میکنم عارفه.


از اونجایی که احتمال نمیدم تا دهم این ماه ازدواج کنم و کارت های عروسی رو شخصا پشت نویسی کنم، عصری دارم میرم چرخ سردوز بگیرم و باقی ماه رو باید حسابی صرفه جویی کنم چون قصد دارم یه عینک افتابی طبی هم بگیرم و خدا کنه که زود تر اضافه کاری ها رو واریز کنن وگرنه خیلی زشت میشه اوضاع.

 

برنامه شیفت های ماه بعدم مایوس کننده است و من nonstop شیفت دارم و به معنی واقعی کلمه بدون تعطیلی هستش. اما به افتخار این بازیکن که خیلی بزرگ شده و رشد کرده و بابت برنامه زشت این ماهش فقط ده دقیقه غصه خورده و عصبانی شده و بعدش بلند شده و گفته قو علی خدمتک جوارحی و خلاص. اگه میگی این چجور افرین گفتنه وقتی باز هم بدخلقی کرده، باید بگم برای عارفه ای که ماه اول تا اواسط ماه اشک تو چشماش داشته این خیلی پیشرفته.

 

از اواسط این ماه یه سری اتفاقا افتاد که حتمااا باید بنویسمشون. باید اون غلیان احساساتم، اون شوق و ترس همراه با هم، اون همه فکر و خیال رو بنویسم. میدونم که اگه اون اتفاق خوشایند نیفته هم من میزنم زیر گریه و نا امید میشم و میگم اینم شانسه که من توی زندگی دارم، **** تو این زندگی. خیلی دلخور میشم اما میدونم یه چالش عاطفی خوبی خواهد بود و من بزرگتر میشم. علی ای حال شکر.


برنامه ام برای اینده خیلی واضح تر شده قراره بخشم رو عوض کنم. گرچه نگفتم اما الان میگم چون معمولا ادم مردم ازاری نمیاد که این پست رو تا اینجا بخونه، خلاصه که بخش عفونی کار میکنم و میخوام زودتر جا به جا بشم چون توانایی تحمل اضطراب " یه وقت فلان مریضی رو نگیرم و بد تر از اون خانواده ام نگیرن" رو نمیخوام تحمل کنم. خصوصا که داره کیس های بیماری تب کریمه کنگو میان و خیلی وحشتناک میشه اوضاع. همینجوریش با کوید ها و سل و موکور بد بوده. اره دیگه خیلی برنامه ام واضحه و به‌به.

 

ماه قبل خودمو با گوشی خفه کرده بودم، خودم که نه چشمام رو داغون کردم، انلاین فیلم میدیدم، تلگرام، وبلاگ و غیره. این ماه باید درستش کنم وگرنه با چشمام خداحافظی کنم. باید گوشی رو حذف کنم کم‌کم اما خب باید یه روتین ساده جایگزینش کنم که به اندازه کافی جذاب باشه و در عین حال به تکنولوژی نیازی نداشته باشه. برای کم کردن اعتیاد به گوشی چه پیشنهادی دارید؟

خیلی زیاد و پراکنده شد، دیگه بسه :)