به افتخار این بازیکن که علی رغم خستگی زیاد شیفت ۱۲ ساعته روز قبلش از رخت خواب دل کنده و رفته کلاس خیاطی و فهمیده کلاس کنسله و خبرش به دستش نرسیده.
جرئت مندانه وایستاده که نه خب حالا که اومدم باید این شلواره رو بدوزم و بعد برم. وابستاده و دوخته و مربی گفته اوکی من خرده کاریاشو میکنم تو برو یه روز دیگه برات جبرانی میزارم.
و بعد رفته ساعتش رو تعمیر کرده، قرصاشو خریده و لباس خریده و بعدش رفته بیمارستان و فرم "خدا کنه مریض ایدز نداشته باشه" رو داده دفتر پرستاری و اومده خونه عصری هم قصد کرده بره پارچه بخره چون مامان خونه نبوده و حوصله خونه بدون مامان رو نداشته. ولی نرفته و الان هم سعی داره بقبولونه امروز به اندازه زیادی عالی عمل کرده و یه پارچه نخریدن نباید نتایج قبلی رو خدشه دار کنه.

 


تازه شم صبحی باز با پیام هد نرسش رو به رو شده و جواب نداده.
البته اینکه جواب ندادم از روی بی‌توجهی و خب به شونه چپم نبوده. فقط شرمنده بودم و جوابی برای دادن نداشتم. اره دیگه کارم اشکال داشته و سهل انگاری کردم دیگه چی بگم خب.
گاهی واقعا میمونم که چطوره که انقدررر از کارای من اشکال در میاد. پرونده ها رو رندوم چک میکنن و این اشکالا در میاد که اوضاع واقعا جای کار داره و اگر هم که خب نه، مخصوصا پرونده های منو چک میکنن که از توش اشکال در بیارن که بازم جای کار داره دیگه.
با وجود اینکه وقتی با نصیحت های هد نرس مواجه میشم یکم ناراحت میشم اما در عمق وجودم احساس خوشحالی میکنم که جاییم که کارام مهمه و بابت بررسی کارم و اینکه "خب این نیروی جدید داره درست انجام میده یا نه" وقت گذاشته میشه.
 

 

پ.نون: اینو بگم این اشتباهاتی که میگم اشتباهات ثبتی ان، مثلا اینکه چرا فلان پرونده رو امضا نکردی یا چرا مهر فلانی رو پای گزارشت ضمیمه نکردی چرا با خودکار آبی نوشتی و از اینجور چیزا.