الان ۴۵ دقیقه کوفتی اینجا نشستم تا این کارمنده بیاد یع مهر بزنه رو برگه من، حالا اقا کی میاد ۴۵ دقیقه دیگه، یعنی ساعت ۱۰ و نیم.
این روزا که برای طرحم کارای اداری داشتم، همش در حال انتظار کشیدن بودم.
ده دقیقه دیگه بیشتر نتونستم صبر کنم و رفتم پیش اون منشی شون و اونم نامه ام رو برد رییس مهر بزنه.
حالا اومدم دبیر خونه، اون خانومی که باید نامه ام رو ثبت کنه امروز نیومده. همکارش اندکی با اکراه گفت ثبت میکنه اما باید صبر کنم چون خودش کار داره.
مسئول بعد از دبیرخونه هم نبودش فعلا اسکیپ کردیم به اتاق بعدی.
اومدم فتوکپی بگیرم که دستگاه خرابه.
کلی راه رفتم و منتظر شدم تا فتوکپی ها رو بگیرم، چرا انقدر قیمت ها سر به فلک زده، هر برگی رو ۲ هراز تومن حساب کرده اون هم با اون حجم از برگه. انتظار داشتم نصف این مبلغی که گفت تموم بشه.
خدا رو شکر مسئول بعدی سریع و بدون فوت وقت کارام رو انجام داد.
بهداشت محیط مهرش رو بردن و باز علافی😑
باز خوبه مسئول HIS سریع مهر و امضا و کارهاش رو کرد.
مهر بهداشت محیط رو بردن برا مهر زدن گواهی ها و کی بشه که برگرده😑
این مسئول بهداشت مجید انگار داره الکی سرش رو مشغول کار نشون میده که صبر کردن من معذبش نکنه.
بالاخره مهر رو اوردن اما جالبه بگم کار خدشون هم انجام نشد چون یه مسئولی نبودش
وای وای وای صدای قران میاد، این کارمند ها هم که خیلی به نماز اول مقید هستن.
شت. در رو قفل کردن، چون میخوان احکام افزایش حقوق بزنن.
این مسئول اتاق ۲۳ یه تنه داره همه کار های منو میکنه.
خب رسیدم به فرم پر کنی و خدا رو شکر به نماز این مسئولین خورده.
یه برگه هست تحت عنوان "تعهد نامه عدم تصدی بیش از یک شغل"، یکی نیست بگه انقدر که شما کار اضافه میکشید وقت میشه جای دیگه ای هم کار کرد اصلا 😒
یه برگه بیمه نامه بود که اشتباها به جای کارمند متصدی من امضا کردم.
خودکارم تموم شد 😶😶😶
خب انشاالله همه کارهام امروز تموم شه، امروز پنج شنبه است و حدس میزنم مسئولین به کار بعد از نماز خصوصا روز پنج شنبه اعتقادی نداشته باشن.
خب خدا رو شکر تا اینجا همه سر کارشون بودن.
رفتم حراست، یه لحظه گفتم نکنه بخواد شبکه های اجتماعیم رو چک کنه، که نکرد خدا رو شکر.
نصف برگه ها خالی موندش، همسر هیچی، ایثارگر هیچی، سفر خارجه هیچی، اقدامات سیاسی پاک پاک پاک.
همکار اقای حراست اومده و میگه میخواد بره خیابون، انگار خبراییه.
شت دیس لایف که ۴ تا دوست ندارم که اسمشونو اینجا بنویسم.
خب داره دیر میشه و نمیرسم برم مدیریت پرستاری که تعیین بخش کنم. باشه برا هفته بعد.
سوار اتوبوس شدم اندکی بعد از دو ایستگاه توقف کرد چون پلیس دستور داده بود، اتوبوس دور زد و همه رو پیاده کرد. حالا باید پیاده برم خونه و راه خیلیه.
خیابون رو بستن و یه عالمه پلیس موتوری و چند تایی امبولانس رفتن، انگار خبراییه، کاش از اون همکار اقای حراست میپرسیدم که اوضاع از چه قراره.
صدای تیر میاد.
تو دو ایستگاه بعد که میشه یکی از پایانه های اتوبوسرانی وایستادم و هییچ اتوبوسی نمیاد که منو تا نزدیکی خونه برسونه.
خب پیاده دارم میرم و پاهام دیگه نمیکشن.