فردا اخرین روز کارورزی ccu هستش و من؛

خوشحالم چون این دو هفته دیگه خیلی داشت کش میومد

و افسردم چون این بخش تنها بخش مورد علاقه ام بود و ادامه هفته های اینده رو دوست ندارم و نمیخوام.

و ناراحتم چون دلم برای این استاده خیلی تنگ میشه، چون خیلی خوب بودش هم مهربون بود و هم باسواد و خوب درس میداد و تقریبا تنها استادی بوده که خیلی هوای دانشجو ها رو داشته.

 

امروز خیلی غیرمنتظره استاد تصمیم گرفت ارزشیابی کنه، خوشبختانه فقط دارو ها رو پرسید، اما اگه بگم کدوما رو بلد نبودم مطمئنم که شاخ درمیاری عارفه. آتروپین و اپی نفرین رو  فراموش کرده بودم،باورت میشه، داروهایی که خیلی تو احیا پرکاربرد ان رو من اون لحظه نتونستم بگم. باید بگم خود استاد هم خیلی تعجب کرده بود.

 

باید برای فردا یه مقاله معرفی کنم و درباره اش بگم، اما متناسب با موضوع ام مقاله مناسبی پیدا نکردم و تقریبا یه مقاله ساده و قدیمی رو الان اماده کردم و امیدوارم که خیلی ایراد نگیره بابتش.

اما همش یه نمره داره، پس خیلی بابتش وسواس به خرج نمیدم. گرچه تا همینجا برای پیدا کردن مقاله ۴ ساعت زمان گذاشتم :«

 

 

فصل امتحانای ریحانه رسیده و عادت داره درساش رو بلند بلند بخونه و مرور کنه و این منو داره دیوونه میکنه دیگه.