زهرا میگفت ای بابا خسته شدیم
گروه دیگه صحبت کردن که هفته بعدشونو off کنن
کاش هفته بعد ما رو هم off کنن.
داشتم براش کلی توضیح میدادم که بیمارستانی که هفته بعد قراره شیفت بریم چقدر دیسیپلین دارن و نمیشه با یه صحبت با مدیر گروه برنامه رو اف کنیم که نماینده تو گروه کلاسی گفت بنا به صلاحدید بالاییا، اونایی که هفته بعد بخش های داخلی و جراحی دارن به مدت دو هفته استراحت ان.
منو میگی انگار غصه زیادی رو بهم تحمیل کردن.
همه در حال ابراز خوشحالی بودن و من ناراحت.
چون دو هفته رو بیکارم.
من از بیکار بودن به شدت متنفرم.علاوه بر اون من از اینکه اینکه سرم شلوغ باشه و کار های زیاد و متنوع ام رو مدیریت کنم لذت میبرم.
حالا من دو هفته خالی رو دارم و نمیدونم چجوری پرش کنم.
اخه نه اونقدر زیاده که بگم برم یه کار جدیدی رو شروع کنم و نه اونقدر کوتاه که بگم با کارهای عقب افتاده و در اینده موندهام پرش میکنم.
فعلا یه لیست درست کردم از کارهایی که باید انجام بدم اما خب احتمالا تو همون چند روز اول همش تموم میشه.
واقعا سرگرم کردن خودم معضلی شده برام.
یه کتاب تخصصی، سخت مشغولت میکنه هوم؟