LET ME TELL YOU SOMETHING
چند روز قبل مامان نسخه تک دارو شربت بابا رو داد بهم که بگیرمش و تاکید کرد که برای بیمه تکمیلی تاییدیه بگیرم و نسخه رو برگردونم خونه.


من توی مکالمه با فروشنده ها ناشی ام و مقداری متزلزل. توی مسیر یه دور با خودم تکرار کردم که تاییدیه بیمه رو یادت نشه. (آخه دفعه قبلی فراموشش کرده بودم و مجبور شدم مسیر رفته رو برای یه تیکه کاغد و مهر برگردم.)


و منم به نزدیک ترین داروخونه رفتم و نسخه رو دادم و دارو رو تحویل داد و خود متصدی رسید بیمه تکمیلی ممهور به مهر داروخونه رو بدون اینکه کلمه ای رد و بدل بشه بهم داد.
کارت کشیدم و اومدم بیرون.
رسید رو نگاه کردم و دیدم دارو رو آزاد حساب کرده. اولش با خودم گفتم اشکالی نداره و به مسیرم ادامه دادم اما بعدش با خودم گفتم اگه برم خونه مامان فکر میکنه من به "حسابی سهل انگار باش" مبتلا شدم و الی اخر.


پس به داروخونه برگشتم و گفتم که:
_ببخشید من بیمه تامین اجتماعی هستم اما انگار اشتباها دارو رو آزاد حساب کردید.
+تفاوت آزاد و بیمه اش ۵۰۰ تومنه همش.
در حالی که یه لحظه مات نگاهش کردم گفتم که اینطور و تشکر کردم و زدم بیرون


و بعد دعوا هام با خودم شروع شد.
_خاک تو سرت خب چرا مات و مبهوت نگاهش کردی باید یه چیزی میگفتی
_ باید میگفتی ما به التفاوتش و بهت چسب زخم بده. اگه قرار باشه این دفعه رو به خاطر ۵۰۰ تومن کوتاه بیای دفعه های بعد مبالغ بیشتری باید اضافه بدی.
_۵۰۰ تومن هم ۵۰۰ تومنه
_هعی تو چرا بابت اینکه اون اشتباه کرده احساس بد پیدا کردی
یکمی دیگه سرزنش ها به همین منوال گذشت
بعدش بابت اینکه به خاطر ۵۰۰ تومن اینقدر ذهنمو درگیر کردم داشتم خودمو سرزنش میکردم.

انگار که بگی به خاطر اینکه خودمو سرزنش کردم داشتم خودمو سرزنش میکردم.

رسیدم خونه و به مامان گفتم دارو رو ازاد حساب کردن اما فقط ۵۰۰ تومن فرقش بود.
و مامان گفت
اشکالی نداره. ۵۰۰ تومن ارزش هیچ کاری که بخوای بابتش ذهنتو درگیر کنی نداره.





چندین مرتبه دیگه هم اینجور چیزا رخ داده بودن.
همینکه یه بازخورد منفی نشون بدی و بعد به اون بازخوردت یه بازخورد منفی دیگه نشون بدی و تهش بگی خدایا من چه مرگم شده؟
و الان که داشتم کتاب جدید رو میخوندم فهمیدم بهش میگن حلقه بازخورد جهنمی
تو این کتابه میگه راه‌حلش اینه که دغدغه چرت تونو ول کنید و اتصالات این حلقه بازخورد جهنمی رو کوتاه کنید و به خودتون بگید من احساس مزخرفی دارم ولی چه فایده؟



دیری دی دین شما نجات پیدا کردید.

خب این خلاصه نوشته من از نیم فصل اول این کتابه که فکر میکنم راهکار خوب و ساده ای برام باشه.


انگار کل کتاب از اینجور راهکار ها داره اخه اسمش "هنر ظریف رهایی از دغدغه ها"  هستش. احتمالا به درد شما هم بخوره. اگه وفت خالی داشتید بخونیدش :)

 

 

پ.نون: جدیدا سریال ریک و مورتی و نگاه میکنم؛ جالب و خلاقانه و خشنه به نظرم‌ اما رک گویی‌اش ایده پردازی و دایره لغاتم رو گسترش داده.

پ.نون: یه ماهی میشه که با یه اپلیکیشن جالب ورزش میکنم که انگاری توی تشویقم به تداوم ورزش موثر بوده و حتما باید بهتون معرفیش کنم. پ.نون: یه کانال اموزش زبان جذاب و تمام و کمال هم پیدا کردم که اونم احتمالا به کارتون میاد.

پ.نون: پی نوشت هام چقدر شبیه to do list شده :/