این پست یه روز نوشته که نتیجه اخلاقی هم نداره.

 

امروز عملا فاجعه بود امتحان اول،همونی که استاده منابعش زیاد بود و ۴ نمره پروژه رو ازش کم داشتم، به نظر خودم خوب بود ولی به شدّت کم شده بودم که فکر کنم پاس نشم. 
اعصابم خرد شده بود که این چه وضعیه مگه قرار نبود که هر کی تلاشش رو کرده و به خدا توکل کرده نتیجه امر خوب بشه...
به قول آقای "پسر کر" امتحانای خدا دائمیه.
وقتی عصبانیتم دو برابر شد که فهمیدم امتحان دوم لغو شده و افتاده برای اسفند ماه!!! (از اولش باید حدس میزدم که با این ترمکا نمیشه درس برداشت و آسوده بود)
یعنی اون همه وقتی که من دیروز سر این درس گذاشتم همش پررر و اینکه میتونستم اون تایم رو بزارم برا امتحان اول :((( 

وقتی فهمیدم امتحان اول چقدر نمره ام بد شده، رفتم تو سایت که ببینم میشه حذفش کنم که دیدم نه خیر برا حذف اضطراری خیلی دیره.
گفتم برم به استاده بگم که لطفا لطفا منو بندازه که ترم بعد بتونم دوباره این درسو بردارم،خدایی نمره ۱۰ خیلی معدل رو جابه جا میکنه. بعد گفتم اون همه درباره پروژه باهاش صحبت کردم هیچی به هیچی،اینو که دیگه عمرا کاری بکنه. پس بهتره سنگین رفتار کنم بزارم هر چی اتفاق افتاد با همون پیش برم. 

خلاصه با ذهنی آشفته و خشمگین رفتم خوابیدم که یکم ذهنم آروم بشه. 

از خواب که بیدار شدم گفتم: ریحون بیا پیتزا درست کنیم.
دیگه ادامه روز به طور خوبی پیش رفت و همه گند زدنای صبح رو شست و برد.