چند روز پیش به معنی واقعی کلمه عصبانی بودم.

اما عصبانی بودن خیلی هم بد نبود

حداقل میشه گفت عصبانی بودن از اون حس های باشخصیت و پدر و مادر داره. 

چون آدم میدونه با طرف مقابلش چند چنده

من عصبانی بودن رو به دلتنگ بودن ترجیح میدم میدونی چرا؟

چون میدونم از ضعف من نیست این حس. از این نیست که خب انگار من مشکل دارم و خیلی ادم احساس داری هستم.

اما دلتنگ بودن از اینه که نمیتونی احساساتت رو مستقلانه پیش ببری و وابسته است به یه فرد یا چیز خاصی.

عصبانی بودن رو به غصه داشتن و یا دلتنگ بودن ترجیح میدم اما همیشه این عادت رو دارم که بیشتر از بیست و چهار ساعت عصبانی نمونم.

و دمت گرم عارفه که با وجود اینکه عصبانی بودن یکم بیشتر از بقیه حس ها باهات راه میاد و حتی دوست داری بیشتر عصبانی بمونی پا روی اون نیمه یه دنده ات میزاری و میگی اوکی هر چی بود برای دیروز بود و به اندازه کافی بابتش عصبانی بودی و حالا هم فهمیدی که از این به بعد چجوری بشه بهتره، رفتارت رو چه تغییری بدی بهتره میشه پس رهاش کن دیگه