امشب شب یلداست و برای شما ۱ دقیقه بیشتر خواهد بود و برای من خیلی بیشتر تر خواهد بود چون شیفت شبم.
اینجا یکی از همکارامو خیلی دوست دارم به معنی واقعی کلمه she is so sweet، خیلی رفتار گرم و مهربونی داره.
در حالیکه من هنوز مطمئن نیستم میخوام اینجا بمونم یا نه و هر لحظه در معرض اینم که برم کاغذ انصرافم رو توی صورت این نظام بیمارستانی کثیف پرت کنم، زفتم کارت پرسنلی گرفتم.
این روزا بهتره، هدنرس محبوبم شیفتامو خوب چیده و من اروم و راضی ام، تا زمانی که شب رو با استرس اینکه فردا صبح زود باید بلند شم برم شیفت طی نکنم خوبم.
این روزا خیلی آرومم اما یه عالمه حرف برای گفتن دارم، ذهنم بیشتر از دهنم حرف میزنه انقدر که گاهی میگم یه دقیقه آروم باش.
تقریبا نزدیکای آخر ماهه و حقوق و این حرفاست. هنوز مطمئن نیستم حقوق این ماهمو چجور میدن و اصلا میدن یا ماه بعد با معوقه میدن، هر چی که باشه فکر اینکه من پول خواهم داشت و پول میتونه قسمت زیادی از مشکلات رو حل کنه خوشحالم میکنه.
خیاطی میکتم از اینکه لباسام اونجور که مدنظرمه خوب در نمیاد ناراحتم و این موضوع انگیزه ام رو کم میکنه اما مدام با خودم میگم ۴ تا لباس دوختی همش انتظار نداشته باش خیاط ماهر شده باشی، زمان میبره.