اول از همه اینکه یه دست به افتخار این بازیکن بزنید که صبح رفته بانک و پیامکش رو فعال کرده بعد هم رفته ملحفه خریده و دور دوزی کردتش و بعد هم رفته شیفت :))
امروز که رفتم بخش توی برگه تقسیم دیدم جلوی اسمم یه چیزی نوشتن که نمیتونستم بخونم. به همکارهام که داشتن درباره نمیدونم چی صحبت میکردن گفتم اینجا برای من چی نوشتن؟ نمیتونم بخونمش. همه گفتن نوشته نفرولوژی و منتظر بودن ببینن من چه واکنشی نشون میدم. منم اولش مات مونده بودم و گفتم دارین شوخی میکنین و گفتن نه باور کن و من گفتم جدی برم نفرو؟؟؟
اینو اینجا بگم که نفرولوزی یه بخشیه که همیشه کمبود نیرو داشتن از بخش ما نیرو گرفتن اما هر موقع که ما نیرو نیاز داشتیم، بهمون نیرو ندادن و دستمون رو گذاشتن تو پوست گردو. خلاصه اینکه هیچ کس دوست نداره بره بخش نفرولوژی چراییش را تا امروز نمیدونستم اما امروز که رفتم کاملا متوجه شدم.
با گام های استوار و حق به جانب رفتم به ملاقات ward مون و گفتم جدی من باید برم نفرو؟ لبخند تلخی زد و گفت باور کن خود هدنرس گفته تو رو بفرستیم.
لحظه ای مکث کردم و گفتم دارین شوخی میکنین. من خودم اینجا به زور میفهمم چی به چیه حالا برم نفرو؟ گفتش هیچ اشکالی نداره دقیقا همینه، رفتی اونجا طوری باش که پشیمونشون کنی، بگو نیرو طرحی صفر کیلومتری و کلی سوال بپرس. چشم امیدمون به تویه.
واقعا داشتن جدی جدی میگفتن این حرفا رو.
رفتم کوله ام رو برداشتم و جلو اسانسور دوباره برگشتم و گفتم جدی باید برم؟
و رفتم
و بگم که بهم نه تا مریض دادن، فاکینگ نه تا.
برای منی که تا الان ۴ تا رو به زور جمع میکردم نه تا دادن. اول شیفت سوپروایزر اومد و منم گفتم اوضاعو و اون هم به مسئول شیفت نفرو گفتش که کمکم کنه.
و بگم که چه کمک کردنی بود. هرجا میموندم میگفتن اشکال نداره انجامش نده بزار برا شیفت بعد.
خلاصه که خیلی بخش دیوانه کننده ای بود. نه از این نظر که شلوغ بودش و تعداد مریض ها بالا اتفاقا مریض هاشون نسبت به بخش خودمون کم کار تر بودن و وضعیتشون stable بود و خلاصه در برابر مریض های بخش خودمون خیلی خوب به حساب میومدن. مشکل این بود که فوق العاده بی نظم بود بخششون. ست پانسمان نداشتن. ترالی شون نقص زیاد داشت، بعضی دارو ها رو کلا از داروخانه درخواست نکرده بودن و بعضی دارو های مریض هام موندش و مسئول شیفتشون گفت اشکال نداره بنویس شیفت بعدی انجام بده.
به معنی واقعی کلمه اونجا گاوگیجه گرفتم.
تازه یه رزیدنت کشیکی داشتن که فوق العاده روی اعصاب بود چپ میرفت راست میرفت میگفت دوستان عزیزم، دوستان عزیم. هر موقع اینو میگفت دوست داشتم برم خفه اش کنم. رفتارش خیلی خوب بود که دوستانه بود و خیلی خودش رو نمیگرفت اما خب ادم باید یه مقدار حرفه ای هم باشه دیگه.
بعد ببین یه جوری بود که برنامه نیرو هاشون اوکی تر از ما بود ولی باز هم از ما نیرو میگرفتن. خب لعنتیا یکم برنامه هاتونو مناسب تر بنویسید که وبال گردن بقیه نشید. تازه یکی از کمکی هامون که قبلا یه ماهی اونجا بوده میگفته که میومدن نیرو های خودشون رو اف میکردن بعد از یه بخش دیگه نیرو میگرفتن،خلاصه خیلی کارشون بوقه.
امروز توی اسانسور داشتم به منشی بخشمون میگفتم که تا الان دعا میکردم که بخشمون نیرو جدید بگیره که شیفتامون یکم سبک تر بشه اما امروز که رفتم بخش نفرولوژی دعا کردم که اینا نیرو جدید بگیرن که ما رو نفرستن اونجا.
امروز چندین مرتبه خدا رو شکر کردم که موقع تعیین بخش، من رو نفرولوژی ننداختند. دیگه ببین چه اوضاعی بوده که من به این بخش خیلی خطرناک که هیچ کس نمیخواد بره رو به نفرو ترجیح دادم.
خدایا شکرت
عه عارفه سلام
الان یادم افتاد من اومدم اونجا چرا نگفتم که هم دیگه رو ببینیم :((