بابت این موهبت تغییرات هورمونی، من 5 روز از هر ماه رو از دست میدم چون اعصاب هیچ فعالیت و  هیچ شخص و احدی رو ندارم.

pms قبلی بود که داشتم یه لباس میدوختم و مامان اومد و کلی گفت که اینجاش رو اینجوری کن و اونجاش رو اونجوری بدوز. به نظرم بدترین همراهی ها برای زمانی هست که فرد یه اطلاعات ناقصی داره و خیلی اصرار داره که اطلاعاتش درسته و میخواد کمک کنه، البته اون ها هم قصدشون خیره فقط میخوان کمک کنن. خلاصه اون لحظه خیلی خودم رو کنترل کردم و فقط گفتم که مامان میخوام طبق دستور این کتاب برم و ببیم چی میشه تهش. مامان هم از اون نگاه های "خیلی خب حالا یه کتاب گرفته واسه ما خیاط شده" ای کردش و رفت از اتاق بیرون. بعدش اشکی بود که من میریختم. کوک میزدم و اشک میریختم. دستمال هم دور و برم نبود و نمیخواستم از اتاق بیرون برم که دستمال بیارم، بال لباس تنم اشک ها و دماغم رو پاک میکردم و به خودم میگفتم این فقط یه pms هستش عارفه، خیلی زود تموم میشه.

تو این دوران فقط کافیه که یه نفر یه انتقادی بکنه که من بهم بریزم و خودم و اون ادم رو با خاک یکسان کنم.