داشتم کتاب شازده حمام رو میخوندم، به ماجرای جالب اصغر حمال رسیدم.
آقای یزدی برای کنکور و دانشگاه میاد مشهد که یکی از حمالهای قدیمی گاراژ رو در حال گدایی کردن میبینه. جویای قضیه میشه و این اصغر اقا هم شرح ماجرا میکنه که هر سال با زن و بچه هاش از یزد میومده مشهد زیارت و طی این مدت که مشهد بوده خرجش رو از طریق فروش بادبزن درمیاورده. یه روز بعد فروش خسته یه گوشه میشینه و سر روی زانوش میزاره و چرت میزنه بعد که سر بلند میکنه میبینه جلوش پول گذاشتن یه چند دقیقه دیگه هم به همون حالت میمونه میبینه مبلغ خوبی پول جمع شده.
اصغر اقا خرسند از شغل جدیدش به زن و بچه هاش میگه که مشهد یه کار پیدا کرده و همینجا ساکن میشن.
اصغر از طریق گدایی پول درست حسابی در میاره و حتی پولهاشو نزول هم میداده.
خلاصه خیلی کار و بار بر وفق مرادش بوده.

از اینجا به بعد من هر احظه منتظر بودم این اصغر حمال با خشم و غضب الهی مواجه بشه.
آقای یزدی برای ادامه تحصیلش به پاریس میره و دیگه از اصغر حمال بی خبر میمونه.
وقتی برمیگرده از کارکنای گاراژ یزد راجب اصغر حمال میپرسه و میفهمه که بابت نزول دادن هاش بد خواه پیدا کرده و فعلا رفته تهران.

یه روز آقای یزدی برای تهیه ارز سفرش میره به صرافی های تهران که توی یه مغازه اصغر حمالو پسرش که پشت گیشه نشسته رو میبینه و وارد میشه و احوال پرسی و اینا.
اصغر حمال تعریف میکنه که حسابی کار و بارش گرفته و دختر عروس کرده و پسر داماد کرده و خونه شیک و قشنگی گرفته و الان هم چند شعبه هم توی خارج توی دبی، لندن، مونیخ ، پاریس، لس آنجلس، شیکاگو داره !!!!
بار دیگه ای که اقای یزدی به صرافی حاج اصغر میره میبینه که طبقه بالای مغازه اش رو خریده و الان در کنار صرافی معاملات دیگه هم میکنه. به منشی اش میگه که میخواد اصغر اقا رو ببینه و منشی هم میگه که ایا وقت قبلی داره یا نه :////
 

 

راستی اگه حاج اصغر گدایی پیشه نکرده بود در سن ۷۶ سالگی سالم و سرحال توی دفتر صرافیش روزانه صد ها هزار دلار را جا به جا میکرد؟ و در چند تا کشور نمایندگی داشت؟ یا او هم مثل محمودحمال،حسن مقدس و عباس حمال  در سن ۵۰_۶۰ سالگی مرده بود؟