این چالش قدرت گرفته از بلاگردونه و به دعوت جناب رحمانی مینویسم.
فرزند دلبندم
امروز دخترخاله های مامانت اومده بودن خونه مامان بزرگ، فاطمه گله کنان اومد به مامانش گفت: مامااان نگاه کن رضوانه با دخترخاله دوسته و به من از اون آدامس های الکی شون نمیدن بعد مامانش دستش رو به سمت دختر شاکی اش اورد و گفت بیا این آدامس الکی برای تو و فاطمه دست مامانش رو رد کرد و کفت نه این آدامس شبیه اون آدامسا نیست و قهر کنان رفت یه گوشه نشست.
فرزند عزیزم میبینی چقدر دنیای کودکانه تو حساسه و من از دیروز که درباره تو فکر میکنم ، نگران تربیت و رفتار تو ام و همش دارم با خودم میگم که این کارو نکنم و اونکار رو بکنم. انقدر حواسم به تو بود که موقع جارو کردن، جارو برقی محکم به لبه میز خورد و رنگش پرید و پیش مامان بزرگت شرمنده شدم، از الان بهت بگم که اگه بخوای رابطه من و مامان بزرگت رو خراب کنی کلاهامون تو هم میره.
جوونه ی وجودم از همین الان که دارم به روز های وجود تو فکر میکنم یه عالمه ذوق میکنم و چشمام قلبی قلبی میشه. فکر کردن درباره تو با اون دستای کوچولو یا اون گام های ریزه میزه ای که برمیداری برای همه شب بیداری هایی که قراره به خاطر تو تحمل کنم یا نگرانی های برای تو اینکه با کی دوستی؟ کجا میری؟ چی کار میکنی؟ برای همه اش مشتاقم.
شکوفه امیدم لازمه بهت بگم که مادرت از همین الان داره درباره تربیت تو فکر میکنه و یه عالمه سناریو تو ذهنشه که تو چه موقعیتی چی بهت بگه مثلا ؛
وقتی لیوان مورد علاقه مامان رو شکستی چی بهت بگم
یا وقتی با دوستت دعوات شده و با هم قهر کردین چی کار کنم.
یا وقتی تو خیابون برای خرید یه اسباب بازی پاتو زمین میکوبی و گریه میکنی ، چجوری قانعت کنم.
موقعی که تو مدرسه نمره کمی میگیری باید چه جوری بهت انگیزه بدم.
چجوری در باره دوستات و بیرون رفتنات راهنماییت کنم.
و یه عالمه چیز دیگه....
نور چشمم تربیت تو مهمترین نگرانی من خواهد بود اما اینکه من چجوری باشم چالش اولی تر و بزرگتریه.
مثلا فکر کن در حالی که خودم در برابر سختی ها و شرایط دشوار گله و شکایت کنم و آخر هم شونه خالی کنم چطور میتونم تو رو به صبر و مسئولیت پذیری راهنمایی کنم
یا وقتی خودم نتونم به اندازه ۲۰ دقیقه از یه مسئله حرف بزنم چطور میتونم تو رو به فرهیخته و آگاه بودن تشویق کنم.
یا وقتی ....
دلبندم هر چند الان دارم برای تربیت خودم گام بر میدارم اما تاثیرش روی آینده تو بیشتر خواهد بود.
پ.نون: کودک زاده نشده من یه عالمه برنامه برات دارم :)
سلام
بچه ها هر چی بزرگتر میشن مشکلاتشون با خودشون بزرگتر میشه.
دغدغه ی کودکی آدامس الکیه، قبلا نگرانی عشق و دوست بازی های غیر متعارف برای سن 18 به بالا بود الان باید از ده دوازده سالگیِ بچه، تو هول و ولا بیفتیم، تو این درندشت چیا قراره به خورد فکرش بدن؟ هزار جور مشکل و دغدغه
اما کاملا با شما موافقم که باید پدر و مادر از خودشون شروع کنن اصلاح کردنو.