گاوگیجه ی درونی

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

دو به هم‌زن

پریروز میخواستم بیام و چیز میز بگم که از خستگی خوابم برد.
قضیه از این قراره که بخش جدیدم همون بخشیه که مامانم کار میکنه و با هم همکاریم. از همون اول بزرگترین نگرانیم که اصلا به خاطر همون از اول نیومدم اینجا این بوده که رابطه همکار بودن من و مامانم حرف در بیاره. که خب چون مامانش اینجا هستش و شیفتاشو خوب میچینن و مریضاش خوبه و تعطیلی ها اف میگیره و قص علی هذا؛ که خدا رو شکر تا الان اصلا اینجور پوئن های مثبت رو نداشتم و کسی حرفی نزده.
اما اون شب که شیفت بودم یکی از همکارا که خیلی ازش بدم میاد و انگار از دماغ فیل افتاده صبحی گفتش خانم صاد از ازمایشگاه زنگ زدن که نمونه ای که گرفتی لخته بوده وشما تنها کاری که میکنین اینه که نمونه بفرستید همونم درست انجام ندید که خیلی بده و اینا. چون با مامان شیفت بودم نمیخواستم جوابش رو بدم و بگم که خانم شکر خور زبونتون خیلی درازه داروهاتم دادم و من باید برگردم بگم شما که هیچ کاری توی شیفت خواب بنده نمیکنین و فقط مراقبید که مریض فوت نکنه. من هیچی نگفتم و فقط گفتم پیش میاد دیگه ولی خدا میدونه چقدر جلو خودمو گرفتم چیزی نگم و الاتم که بهش فکر میکنم میگم کاش جوابشو میدادم.
القصه صبح این همکار دماغ فیل افتاده ام حس کردم دو به هم زنی ایجاد کرد و به دو تا از بچه های دیگه یه چیزی راجع به من گفته، از کجا اینو میگم، از اونجا که داشتم میرفتم تو اتاق رست که همینکه وارد شدم دو تا از بچه ها داشتن میگفتن هیس میشنوه و بعد ورود من گفتگو شونو قطع کردن و از اتاق بیرون رفتن.

 

 

 

فکر کنم این اولین مواجهه من با نگرانی های اولیه ام در حجم ناراحت کننده بوده و سعی دارم از ذهنم بیرونش کنم و دعا میکنم که کمتر از این چیزا پیش بیاد.

۱۷ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۱ ۳ نظر ۱۰

۳۵۵

توی شیفت نشستم و دائم به این فکر میکنم که باید بنویسم.
باید بنویسم میخوام چی کار کنم.
میخوام بنویسم و یادم میاد که چقدر تو این موقعیت خوردن چایی توی استکان کمر باریک لذت بخشه و فردا باید بگیرم، باید یه دست استکان کمر باریک بگیرم و بشینم به نوشتن.

۱۱ مهر ۰۲ ، ۱۸:۲۴ ۰ نظر ۵