یه اتفاق افتاده پشم ریزون
دوره قبل من یه کلاس کیک رفتم، یه خانومه ای بود که شوهرش یزدی بود و یه عالمه غر زد که یزدی ها خسیس ان و اینا
بعد یکی از بچه های کلاس گفت که خانم فلانی انقدر از شوهرت بد نگو اتفاقا یزدی ها به چشم و دل پاکی و ایمانشون هم معروف ان و این خانومه هم گفت ارههههه اتفاقا خانواده شوهرش خیلی مومن هستن و چشم پاک ان، برای مثال هم گفتش برادر شوهرم زنش توی بیمارستان فلان کار میکنه، زنش اصلا خوشگل نیست و چاق کوتوله است من موندم تو اون بیمارستان که این همه دکتر و پرستار خوشگل ان این برادر شوهرش به زنش خیانت نکرده و خیلی چشم پاکه و این حرفا
اقا من شاخک هام تیز شد که این خانمه که میگه و دست بر قضا تو بیمارستان ما هم هستش کیه
یه عالمه فکر کردم و اخر هم ناکام موندم
خب اینجا کات
عرضم به حضور انورتون که دیروز عصری کلاس دیگه ای داشتم و دست برقضا این خانومه و اون جاری تعریفیش هم اومد
من اینجا نمدونستم این همون جاریه است
که بعد بین صحبت ها و اینا گفتش که اره من تو بیمارستان فلان رییس حراستم اقا منو میگی اصن مونده بودم بعد گفتم عهههه چه جالب منم تو بخش نوزادان هستم و اینا
اول اینکه اصلااااااا فکر نمیکردم اون همه تعریف از جاری از اخر رییس حراستمون در بیاد
دوم هم اینکه وقتی آشناییت دادیم بعد گفت روزتون هم که نزدیکه ووو بعد من گفتم حالا انگار هم بیمارستان ما هدیه ای چیزی در نظر داره که اینجور میگین، برگشت گفتش که حالا شما که جشن رو تحریم کردین دیگه چه فرقی براتون میکنه
منو میگی حرصم گرفته بود هم از گفتگو الان که اقا اصن به تو چه مگه هدیه ما رو از جیب تو میدن
و هم اینکه یه قضیه ای هم بوده که پارسال یه خیری اومده پرسیده که بیمارستان چند تا پرستار داره که برای روز پرستار کادو بده بعد همین خانومه رییس حراستیه گفته اگه به همه پرسنل میدین که کادو رو بیارین وگرنه اصلا نیاز نیست
خب خونوک خانم دلت خنک شد حالا، خسیس
در آستانه روز پرستار هستیم و مسئولینی که فقط به فکر صندلی و منافع خودشونن.
امیدوارم اعتصاب جدی ای شکل بگیره.