فکر کنم به عمرم سوتی به این بزرگی ندادم
این دو هفته با یکی از استاد های مورد علاقه ام کاراموزی داریم.
و امروز من کنار یکی از تخت ها واستاده بودن و حواسم به مانیتور بود که استاد اومد و گفت نتیجه ABG (گاز های خون شریانی) اون بیمار که پیشنهاد دادی براش بگیرن چی شد؟ گفتم استاد چند دقیقه قبل نگاه کردم هنوز جوابش نیومده بود.

موضوع از این قرار بود که چون اول شیفت برای یه بیمار یه پیشنهاد خیلی خوب دادم، خیلی مورد توجه استاد قرار گرفتم.
و بعد گفت خانم صاد شما سر کلاس خیلی دانشجو فعالی بودی و خیلی هم زرنگ هستی، مطمئنم دانشجو نمونه هستی. اینطور نیست؟
بعد من با اعتماد به نفس (که کاش اون لحظه نداشتم) گفتم بله.
استاد پرسید نسبت به بچه های کلاستون وضعت چطوره؟
گفتم قابل قبوله
پرسیدن رتبه چندی؟
و منم گفتم رتبه فلان
من تا این لحظه تمام ذهنم رفته بود سمت این که خب حتما میخواد بدونه وضعیت درسی بچه ها چطوره و نهایتا بگه باریکلا خانم فلانی و بعد از فارغ التحصیلی چه برنامه ای داری و قس علی هذا.
اما....
اما استاد وضعیت درسیم رو نپرسیده بود که بعدش بخواد تشویقم کنه بلکه میخواست بگه اونقدر باهوش نیستی که پیگیر جواب آزمایش باشی و ببینی نتیجه کارت چی شده.

 

من در انتها گفتگو مون کلا در افق محو شده بودم.
دختررررر یکم فروتن تر باش، گند زدی.