امروز صبح بلند شدم و با بی علاقگی نشستم کشکامو سابیدم. تقریبا ۴ لیتر شدش.


عصر هم یه سره پشت لب تاپ بودم؛ یا داشتم تکلیفا رو تایپ میکردم یا سر کلاس بودم، کلاسای مهمی که سخت فهم بودن و وقتی هم استاد پرسید آیا فهمیدیم با سرافکندگی گفتم خیلی پیچیده بود و متوجه نشدم و خب همیشه در همه مواقع معلما میگن باید بیشتر مطالعه کنید و استاد هم گفت باید بیشتر بخونید تا پیچش باز بشه. 

بعد از کلاس هم تا الان در حال تایپ تکلیفمون بودم.اخراش بود و هیچ چیزی برای مورد آخر به ذهنم نمیرسید؛ منم کلا پاکش کردم. 

 

الان هم یه عالمه مچ دست راستم درد میکنه.