داشتیم با بابا یه فیلم میدیم
خانومه هواپیماش سقوط میکنه تو برفا و پاش میشکنه. یه خانوم تنها توی برفا،بی آب و عذا و یه پای شکسته.
روز سوم یه ببر بهش حمله میکنه (ماجرا هیجان انگیز شده بود و نفس هامونو حبس کرده بودیم) همونجور که خودشو به عقب میکشه یه منور پیدا میکنه و به سمت ببر شلیک میکنه و ببره میمیره. 
نفس راحتی کشیدیم که بابا گفت چقدر بد که اینا خدا ندارن که بگن خدایا شکرت.
خواستم بگم پدر من، ما هایی که خدا رو قبول داریم و مسلمونی مون رو تو بوق کرنا میکنیم چقدر میگیم خدایا شکرت که انتظار داری یه کافر بگه!!! 

 

 

 

خدایا شکرت.