یادمه گلی میگفت"انتظار داشتم وقتی چشمم به گنبدش افتاد از شدت شوق و اشک بیهوش بشم ولی هیچ اتفاقی نیفتاد حتی دلم هم نلرزید."
همه چیز بعد از برگشتن شروع میشه. گریه ها ، اشک ریختن پای روضه هایی که تا قبلش اصلا برات مهم نبوده، لرزیدن دلت بعد شنیدن هر یا حسین و دلتنگی ها.
رسید کار به جایی ز عاشقی ما را
که در قبیله ما هر که بود مجنون شد.
صلی الله علیک یا اباعبدالله♥️
:)