آدم صبح که از خواب پا میشه چقدر با خودش فکر میکنه که امروز اخرین روزه؟
هیچی

 

اما امروز به طرز غیر منتظره ای اخرین روز بود.
اخرین روزی که با کوله به پشت و روپوش به دست از در بیمارستان رد شدم.
اخرین روزی که میتونستم به بیمار بگم "برو از پرستارت بپرس"
آخرین روزی که اجازه داشتم برم تی تایم بدون اینکه نگران انسان روی تخت باشم
آخرین روزی که ...

 

 

احساس سبکی و شادی و نگرانی میکنم.
خوشحالم که تمومش کردم و نگرانم که بعدش باید چی کار کنم.
حس میکنم بار بزرگی از روی دوشم برداشتن و بعدش بهم گفتن برو به سلامت.

 

امروز یه عالمه حس های مختلف رو تجربه کردم.

که مهمتر از همع این بودکه امروز ترسیدم. چون فهمیدم که دیگه واقعا به جز خودم کسی نیست که کمکم کنه و باید به تنهایی با واقعیت زندگی رو به رو بشم.

باید تنها کار کنم. پول در بیارم. در برابر حرف ها وایستم و امیدوار کنم خودمو.

 

 

پ.نون: آخر هفته ی بعد آزمون فاینال رو میدم و بعدش باید برم دغدغه های جدید جور کنم.