خیلی وقت بود که چیزی ننوشتم

 

من خیلی مهمونی دوست دارم.
مهمونی دادن، مهمونی رفتن.
اما تنها کاری که دوست دارم تو مهمونی انجام بدم اینه که برم یه گوشه و فقط بنویسم.
این که خیلی تو جمع نباشم.


همیشه دنبال پیدا کردن یه سری موضوعم که توی گفتگو ها ازشون استفاده کنم.
و تقریبا همیشه هم تو گفتگو ها موفق بودم.
اما
وسط گفتگو که میشه این حس بهم دست میده که، " آیا قیافه من شبیه یه جوکه؟"
وسط گفتگو این حس بهم دست میده که صدام تیز شده و تنها صدای گفتگویه و یه جورایی انگار که صدام برهنه است.