صحنه اول:
امروز بابا گفتش حساب کتابات رو بیار پولت رو واریز کنم.
پونصد تومن رو قرار شد به حسابم واریز کنه (اگه تو ذهنتون این میگذره که اوووه ماهی پونصددد تومن باید بگم همیشه مجبورم زندگی ماهیانه ام رو با مبلغی خیلی کمتر از این بگذرونم و این ماه حزو استثنائات سالیانه بودش)  مامانم گفت نهههه خیلیه. اینا که درست خرج نمیکنن مثلا جمعه رفته بودن چیپس و پفک خریده بودن.


صحنه دوم:
داشتم با گوشی فیلم های کلاسم رو میدیدم. بابا به مامان گفت برم برای عارفه تبلت بخرم خیلی سخته با گوشی درسش رو بخونه.
و مامان بدون فوت وقت گفتش بذار یکم مدیریت مالی و درست خرج کردن یاد بگیره. انقدر همه چی رو حاضر آماده جلوش نذار.

 

 

نمیدونم چرا مامان من انتظار داره مدیریت مالی مثل دانلود یه فیلم با یک کلیک وارد زندگیم بشه و من ناگهان یاد بگیرم همه خرج هام رو مدیریت کنم.

 

البته اصل ناراحتی من اینه که مامانم فکر میکنه هر خرجی اگر جزو تامین خوراک و پوشاک و مسکن جهت بقا نباشه ولخرجی حساب میشه.

واقعا نمیدونم چطوری عنان زندگیم رو به دست بیارم.

 

 

 

فکر میکنم بچه های ۱۵ ساله بیشتر از من مستقل باشن :///