فکر کنم امروز یه کار خوب کردم.
به خودم علبه کردم که بهش نگم  "شما این هفته مهمون گروه مون هستی اجازه بده تصمیمات و هماهنگی ها رو اعضای اصلی بگیرن"
یه چیزی که خیلی اعصابم رو مشوش میکنه اینه که کسی که در اصل کاره ای نیست بخواد تو کارای گروهمون دخالت کنه.
فرد خاطی یه بار دیگه هم از این دخالت های نا‌به‌جا کرده بود. داشتیم برای تایم جبرانی تصمیم میگرفتیم که اومد حق به جانب از یکی از بچه ها که تایمش پر بود، دفاع کرد. خودش اصلا اون هفته باهامون نبود. حالا فکرشو بکن اکثریت موافق بودن و حتی خود طرف هم قبول کرده بود، ایشون اومده بود نظر میداد.
منم در کسوت نماینده گروه بهش گفتم شما مهمون گروهمون هستید لطفا در مواردی که شامل شما نمیشه نظر ندید و بعد از گروه بیرونش کردم.
شاید به نظر برسه خیلی حساس و ظالمم، اما به نظرم یه چیزایی رو باید به عنوان روش های رفتار عامیانه همه بلد باشن. 
با اینکه همین فرد خاطی از دوست های صمیمیم هستش اما یه چیزایی خط.....
...
... 

خط احترامم حساب میشن. 

این دفعه که جلوی ناراحت شدن (۱) خودم رو گرفتم حس میکنم یه عالمه رشد فردی کردم :)) 


۱. حس ناراحت شدن نبودش یه گونه خاصی از عصبانی شدن بود.
برای بیان احساساتم خیلی واژه کم دارم.باید یه فکری هم برا این بکنم.

پ.نون : سیزده تون به در :))