امروز خیلی آروم و بدون عجله سوار آسانسور شدم. در آسانسور داشت بسته میشد که دیدم یه خانمی بدو بدو سمت آسانسور میومد. آسانسور رو براش نگه داشتم.
وارد شد، نفس عمیق کشید و گفت ممنون. لبخندی زد و ادامه داد آخر سالیه دیگه، همه عجله دارن همه کاراشونو انجام بدن و چیزی برای سال جدید نزارن ، هر چی هم تلاش میکنی و میدویی که چیزی جا نمونه باز میبینی یه تیکه کار مونده.
در جوابش گفتم همیشه باید یه حدی از کار ها بمونه برای سال بعد. هر چقدر هم تمام و کمال کار کنی باز یه تیکه اش میمونه. ترجیح میدم خودم اون کار ها رو جدا کنم برا سال بعد :))
وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم تنها کار های باقی مونده سال ۹۸ رو انجام دادم و سال ۹۹ رو با همه بارش نگه داشتم.
میخوام هفته آخری رو تا جایی که حوصله دارم جمع کنم و ثبت کنم.
حساب کتاب اخر سال خیلی بهتر از خیالپردازی برای سال ایندست :)
اکثر خیالپردازی ها محقق نخواهند شد ...