پول نداشتن برای بچه هایی که هنوز نتونستن از چادر خانواده بیرون بیان چیز طبیعیه، چون همیشه یه چیزی مانع درخواست پول از خانواده میشه.
حدودا سه ماه از اخرین روزی که سر کار بودم میگذره ولی هنوز هیچ حقوقی نگرفتم و دستم به هیچ جا بند نیست و یه عالمه هم برنامه دارم. یه عالمه برنامه با پولی که ندارم.
اینکه پول نداشته باشی کاملا دست و پای ادمو میبنده.

یه کتابی هم هستش در این باره به نام "فقر احمق می کند". میخواستم کتابه  رو بخرم دیدم خیلی گرونه و این ابتدای احمق شدن من بود. یه مقداریش رو توی طاقچه خوندم، اما خیلی چشمام اذیت شد و دیگه نخوندمش، گذاشتمش برای وقتی که پولدار تر شدم!
یه کتاب از کتابخونه امانت گرفتم که انگار بگی نسخه مصداقی همون کتاب "فقر احمق میکند" هستش. اسم کتابه شازده حمامه.
خاطرات آقای حسین پاپلی یزدی از اوضاع اجتماعی شهر یزد توی دهه ۱۳۳۰_۱۳۴۰.
جلد یک اش که اقای یزدی دوران کودکیشون رو روایت میکنه بی نهایت دردناکه.
بی پولی، بیگاری، بیوه شدن زن ها، نون نداشتن، بیماری و  ....
امشب داشتم یکی از خاطرات کتاب رو میخوندم که به بی رحمانه ترین جمله اش رسیدم،

بقیه بچه هایم در فقر قوطه ورند....

 

 

 

خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم :))

پ.نون: میخواستم چند تا از خاطرات کتاب رو اینجا بذارم اما دیدم خیلی میشه و بهتره که خودتون برید کتاب رو بخونید.