از روزی که عینک افتابی گرفتم اینجا ابری بوده و دیروز هم که گل سرسبد روز ها و هوا سررررد.
پریروز رفتم برای کارای جابه‌جایی و توقف طرح، و بگم که چقدر انسان ها میتونن وقیح باشن.
سوپروایزر اعظم مون میگه نمیتونم کاری برات بکنم. چرا همون موقع نیومدی بخشت رو عوض کنم دختر گلم. به سوپروایزر سایتتون گفته بودی اصلا. من حداقل کاری که برای نیرو ها میتونم بکنم اینه که تو بخشی بزارم که راجت باشن و احساس کارایی بکنن:/
حالا انگار این بشر یادش نیست روز بعد از تعیین بخشم اومدم گفتم تو رو خدا منو بذار یه جای دیگه. من همین اول کاری استعلاجی شدم، این بخش اصلا مناسب نیست برام.

 میدونی مهم اینه که تو نیروی جدید هستی و نباید شکایتی داشته باشی چون بالاتر از تو ها هنوز توی صف هستن و فعلا باید تو همین وضعیت بمونی.
پسر برام داشت تعریف میکرد که بعضی شرکت ها تیم HR دارن، فکر کنم اسمش همین بود و کارشون انگار حمایت روانی و راحت تر کردن شرایط کار و کمک به کارکنان توی بحران هاشون هستش. چقدر هم که شبیه ما هستن و منم گفتم ما باید حقمون رو از دهن شیر بکشیم بیرون. فساد های مالی و حق خوری هاشون که بماند.

 

حالا هر چی که بوده، فعلا اینا لج کردن که باید صبر کنی که ما نیروی جایگزینت رو ببینیم بعد برات تاریخ میزنیم که بری :/
به هدنرسمون هم گفتم که من یه عالمه مرخصی دارم. بیا و فکر کن اف هایی که ندادی و مرخصی هایی که نگرفتم، ماه بعد رو برا من مرخصی رد کن. نمیدونم قبول میکنه یا نه، اما احتمالش هم کمه، خیلی کم. اتقدر که تا الان اینجور بوده که ماه اخر طرح بچه ها رو حتی بد تر شیفت چیده. خدایا خودت به دلش بنداز دیگه.

با همه ی اینا قلبم ارومه و این خیلی خوب و خوشحال کننده است برام. یعنی بابتش خیلی حرص نمیخورم.


داشتم به این فکر میکردم که اینا ناله کردن به حساب میاد؟
چقدر ادم ها ناله بکنن معمولی به حساب میاد؟ چون بالاخره نمیشه که همه چی رو توی خودت بریزی. باید برون ریزی روانی و احساسی هم داشته باشی.

علی رغم اینکه میدونم بعدا باید ادرس اینجا رو بهش بدم، همچنان بدون سانسور مینویسم و بابت جرئت مندیم برای خودم بودن تحسین میکنم خودم رو :)