دوباره صبح گریه کردم.
و بعد گریه ام اتفاقی افتاد که باعث شد دوباره گریه کنم.
نمیفهمم چرا خانواده ام درک نمیکنن وقتی ناراحت و افسرده ام به جای اینکه امید بدن میان میگن من که گفتم فلان کن اما تو حرف گوش ندادی.
گاهی میگم اگه میتونستم و جای بهتری از اینجا داشتم حتما اینجا رو ترک میکردم.
امروز صبح به این فکر کردم که کاش همون شب تو اوج خداحافظی میکردم. حالا که نکردم میخوام ببینم تهش چی میشه.

اینجا هیچی شبیه اونچه تصور میکردم نیست.