زیارت کربلا رو وقتی چایی هیئت رو میخوردم گرفتم.

همون شبی که تو راه برگشت بودیم، حاشیه جدول مجاور پارک نشسته بودم و داشتم به بیژامه آبی رنگم نگاه میکردم که ازم پرسید آویشن میخوری یا به لیمو؟ و من گفتم هر کدوم خوشمزه تره.

همون موقعی که چایی داغ ذهنم رو سوزوند و یه لحظه هوا رو با فشار زیاد بلعیدم، همون موقع بود که قسم ات دادم به چایی داغ روضت که اگر صلاحه منم ببر.

از اون موقع مطمئن شدم که یه وقتایی صدامو میشنوی و اجابتم میکنی.

دوباره کی قراره صدامو بشنوی؟؟

وقتی پنجره رو باز میکنم و به آسمون خیره میشم و تو رو به تک تک فراز های اذونی که از مسجد پخش میشه قسم ات میدم؟

یا وقتی سر سجاده می ایستم و میگم "صل الله علیک یا اباعبدالله "؟

شاید وقتی که تو قنوت دو دل میشم اول بگم "اللّهم عجّل لولیک الفرج" یا اول بگم اللّهم الرزقنی...

موقعی که رکعت دو و سه رو قاطی میکنم؟یا موقع تشهد که به چادر گل گلی رو زانو افتادم زل میزنم؟

وقتی به سجده میرم و یادم می افته که چقدر بهم نزدیکیم؟

یا بعد تسبیحات حضرت مادر؟؟

 

خدایا تو رو به تک تک نمیدونم چی هات قسم ات میدم که اسمع ندائی و استجب دعائی و اللّهم الرزقنی....